با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!

ساخت وبلاگ

کیانو ریوز بازیگر در بسیاری از پروژه های دیگر در فیلم های "Bill & Ted's Excellent Adventure" ، "Speed" ، "The Matrix" و "John Wick" بازی کرده است.
کیانو ریوز کیست؟
کیانو ریوز در 2 سپتامبر 1964 در بیروت لبنان متولد شد و در تورنتو کانادا بزرگ شد. او ابتدا برای بازی در Edge River مورد توجه قرار گرفت ، در حالی که کمدی Excellent Adventure Bill & Ted و دنباله آن ، Bogus Jouey بیل و تد ، باعث شهرت عمده او شد. Reeves یک لیست فیلم التقاطی ایجاد کرده است که شامل اکشن flick Speed ​​و فیلم های علمی تخیلی The Matrix و دنباله های آن و همچنین کرایه خانه های هنری بیشتر مانند My Own Private Idaho و The Private Lives of Pippa Lee است. ریوز اولین کارگردانی خود را در سال 2013 با فیلم Man of Tai Chi انجام داد.
فیلم ها
'Bill & Ted's Excellent Adventure'
ریوز در فیلم های نوجوان با محوریت ایالات متحده مانند یانگ بلود (1986) با بازی راب لو و پاتریک سوئیز و رودخانه لبه (1986) حضور داشت. بیشتر نقش های تلویزیونی و سینمایی پیش از پیوستن ریوز به گروه بازیگران دوره درام رسوایی درام خطرناک رابط (1988) ، با بازی گلن کلوز و جان مالکوویچ بود. سال بعد ، اکران فیلمی بود که بازیگر جوان برای مدتی با آن در ارتباط بود - Bill & Ted’s Excellent Adventure. کمدی محبوب با بازی الکس وینتر ، به دنبال دو دانش آموز دبیرستانی و زنهای بلند پر مسافرت آنها ، سرانجام یک مجموعه تلویزیونی انیمیشن 1990 و دنباله فیلم 1991 ، سفر جعلی بیل و تد را پدید آورد.
"Idaho Private My Own" ، "Point Break" ، "Speed"
اگرچه ریوز اغلب به دلیل تحویل مرده خود با انتقاد روبرو می شود و محدودیت بازیگری را درک می کند ، با این وجود طی دهه پس از آن در ژانرهای مختلف ایفای نقش می کند ، از کرایه داخلی خانه هنری گرفته تا تریلرهای اکشن.

My Own Private Idaho (1991) ، به کارگردانی گاس ون سانت و با بازی ریور ققنوس ، زندگی دو جوان کارگر جنسی را که در خیابان زندگی می کنند روایت می کند ، در حالی که Point Break (1991) این بازیگر را به یک مامور مخفی FBI تبدیل می کند که گرفتار می شود در زندگی جنایتکارانه سارقین بانک موج سواری. اقتباس ساخته فرانسیس فورد کوپولا از برام استوکر دراکولا (1992) ، با بازی گری اولدمن ، وینونا رایدر و آنتونی هاپکینز ، ریوز را نشان می دهد که مصمم بودن آرامش شخصیت جاناتان هارکر است. سال 1994 بازیگر نقش اصلی را در کنار ساندرا بولاک در فیلم اکشن سریع Speed ​​بازی کرد و به دنبال آن کار درام عاشقانه A Walk in the Clouds (1995) و هیجان فوق العاده Devil’s Advocate (1997) با بازی آل پاچینو و چارلیز ترون انجام شد.
ماتریکس'
در اواخر دهه ، ریوز در یک فیلم علمی تخیلی بازی کرد که تبدیل به یک تغییر دهنده سبک ژانر - The Matrix شد. به کارگردانی اندی و لانا واچوفسکی ، فیلم 1999 ریوز را به عنوان چهره ای پیشگویانه نئو دنبال کرد که قرار است بشریت را به آزادی از دنیای شبیه سازی شده تمام مصرف برساند. ماتریکس به دلیل سکانس های ابتکاری مبارزه ، جلوه های ویژه آوانگارد و مد بسیار زیبا شناخته شده است و یک موفقیت بین المللی بود. دو دنباله با هم فیلمبرداری شدند و در سال 2003 با استقبال متفاوتی منتشر شدند ، اگرچه قسمت دوم ، The Matrix Reloaded ، یک فیلم بزرگتر از فیلم قبلی بود.

در تابستان 2019 ، 16 سال پس از اکران The Matrix Reloaded ، اعلام شد که چهارمین فیلم این مجموعه در دست ساخت است و ریوز قرار است در نقش نئو بازگردد.

"Something's Gotta Give" ، "The Day the Earth Stood Still"
حتی با موفقیت اصلی ، ریوز به کار خود در ژانرهای مختلف ادامه داد ، همانطور که با بازی در نقش یک شخص متجاوز در فیلم "هدیه" (2000) ، با بازی کیت بلانشت ، یک پزشک ضعیف در "چیزی به من می دهد (2003) در کنار دایان کیتون" و یک دیو بریتانیا ، کار را ادامه داد. شکارچی در کنستانتین (2005). ریوز بعنوان بیگانه Klaatu در سال 2008 به دنیای علمی-تخیلی بازگشت در بازسازی کلاسیک The Day the Earth Stood Still ، با بازی جنیفر کانلی و جیدن اسمیت.

"مرد تای چی" ، "جان ویک" ، "داستان اسباب بازی 4"
دهه بعد این بازیگر اولین کارگردانی خود را با فیلم Man of Tai Chi (2013) انجام داد. مضامین مبتنی بر هنرهای رزمی در ویژگی بعدی ریوز ، 47 رونین (2013) بسیار گسترده ، ادامه یافت که در سال 2014 با استقبال بیشتری از جان ویک ، بازیگرانی چون ویلم دافو و جان لگییزامو و دنباله آن جان ویک همراه بود: فصل 2 (2017). ریوز پس از همبازی شدن با وینونا رایدر در عروسی rom-com Destination Wedding (2018) ، با اکران تریلر علمی-تخیلی Replicas با یک 2019 شلوغ روبرو شد. کرایه بازگشت به بازی در John Wick 3: Parabellum؛ نقش مکمل در رام-کام همیشه من ممکن باشد من و ورود او به یک حق انیمیشن مهم به عنوان صدای بدلکار دوک کابوم در داستان اسباب بازی 4.

 

دو سال بعد ، جنیفر در یک تصادف مرگبار تصادف کرد که در آن سوار سه اتومبیل شد و از وسیله نقلیه خود به بیرون پرتاب شد. بعدا گزارش شد که وی داروی ضد افسردگی مصرف می کرده است.

سایر علاقه مندی ها
آرزوهای هنری وی که محدود به فیلم نبود ، ریوز در اوایل دهه 1990 بنیانگذار گروه Dogstar بود. Dogstar از موفقیت متوسطی برخوردار شد و در طول یک دهه فعالیت ریوز به عنوان نوازنده بیس خود ، دو آلبوم منتشر کرد. وی بعداً برای گروهی به نام بکی حدود یک سال باس نواخت.

ریوز همچنین از علاقه مندان قدیمی موتورسیکلت است. پس از درخواست از طراح Gard Hollinger برای ایجاد دوچرخه ای سفارشی برای او ، این دو با همکاری شرکت Motor Motorcycle LLC LLC در سال 2011 به تجارت پرداختند.

ریوز که یکی از سخاوتمندترین بازیگران هالیوود است ، در طول جنگ طولانی مدت او با سرطان خون از خواهرش کمک کرد و از سازمانهایی مانند Stand Up To Cancer و PETA حمایت کرد.

در آگوست 2018 ، به نظر می رسید که ریوز در حالی که عروسی مقصد را با رایدر تبلیغ می کرد ، از اینکه فهمید ممکن است به طور قانونی با همبازی اش ازدواج کرده باشد ، تعجب کرد. رایدر گفت که این نتیجه فیلمبرداری صحنه عروسی آنها برای دراکولا بود ، زیرا کشیشی واقعی رومانیایی یک مراسم ازدواج کامل را انجام داده بود.

زمینه و شغل اولیه
کیانو چارلز ریوز در 2 سپتامبر 1964 در بیروت ، لبنان متولد شد. نام ریوز از میراث چینی هاوایی در کنار پدر زمین شناس خود ، از هاوایی به انگلیسی به معنای "نسیم خنک بر فراز کوه ها" است. مادر ریوز در سرگرمی به عنوان مجری و بعداً طراح لباس کار می کرد. پس از جدایی والدینش ، این پسر جوان با مادر و خواهرش به نیویورک و سپس تورنتو نقل مکان کرد. ریوز مشتاقانه هاکی ایجاد کرد ، گرچه سرانجام به بازیگری روی آورد ، با دریافت نقش های تلویزیونی و اولین نمایش خود در نمایش بزرگ در سال 1985 در کانادا با یک قدم دور شدن.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 227 تاريخ : 30 آبان 1399 ساعت: 15:0

زندگی شخصی مونه در این دوران با سختی همراه بود. همسر وی در حاملگی دوم خود بیمار شد (پسر دومشان ، میشل ، در سال 1878 متولد شد) ، و او همچنان به وخامت خود ادامه داد. مونه پرتره ای از او را روی تخت مرگش نقاشی کرد. قبل از عبور او ، مونتس با ارنست و آلیس هوشید و شش فرزندشان به زندگی پرداخت.

پس از مرگ کامیل ، مونه مجموعه ای تیره و تار از نقاشی ها را که با نام سری Ice Drift شناخته می شود ، نقاشی کرد. او به آلیس نزدیکتر شد و سرانجام این دو با هم عاشقانه درگیر شدند. ارنست بیشتر وقت خود را در پاریس گذراند و او و آلیس هرگز از هم جدا نشدند. مونه و آلیس با فرزندان مربوطه خود در سال 1883 به Givey نقل مکان کردند ، مکانی که می تواند منبع الهام بزرگی برای این هنرمند باشد و اثبات شود که خانه آخر وی است. پس از مرگ ارنست ، مونه و آلیس در سال 1892 ازدواج کردند.


مونه در اواخر دهه 1880 و 1890 به موفقیت مالی و انتقادی دست یافت و نقاشی های سریالی را که برای آنها شناخته شده بود شروع کرد. در Givey ، او عاشق نقاشی در فضای باز باغ هایی بود که به ایجاد آنها کمک کرد. نیلوفرهای آبی که در برکه یافت می شدند جذابیت خاصی برای او داشتند و او در طول بقیه زندگی چندین سری از آنها را نقاشی کرد. پل به سبک ژاپنی بر روی حوضچه نیز موضوع چندین اثر قرار گرفت. (در سال 1918 ، مونه 12 تابلوی نقاشی خود را برای جشن آتش بس به ملت فرانسه اهدا کرد.)

گاهی مونه برای یافتن منابع الهام دیگر به مسافرت می رفت. در اوایل دهه 1890 ، او اتاقی را روبروی کلیسای جامع روآن ، در شمال غربی فرانسه اجاره کرد و مجموعه ای از آثار را که متمرکز بر این سازه بودند ، نقاشی کرد. نقاشی های مختلف ساختمان را در نور صبح ، ظهر ، هوای خاکستری و بیشتر نشان می داد. این تکرار نتیجه شیفتگی عمیق مونه به اثرات نور بود.

علاوه بر کلیسای جامع ، مونه چندین مورد را به طور مکرر نقاشی می کند ، سعی می کند حس خاصی از روز را در یک چشم انداز یا مکان منتقل کند. وی همچنین تغییراتی را که نور در فرم های انبارداری و درختان صنوبر ایجاد کرد در دو سری مختلف نقاشی در این زمان متمرکز کرد. در سال 1900 ، مونه به لندن سفر كرد ، در آنجا رودخانه تیمز توجه هنری وی را به خود جلب كرد.

در سال 1911 ، مونه پس از مرگ محبوبش آلیس افسرده شد. در سال 1912 ، وی در چشم راست خود آب مروارید ایجاد کرد. در دنیای هنر ، مونه با آوانگارد فاصله نداشت. امپرسیونیست ها به نوعی توسط جنبش کوبیست ، به رهبری پابلو پیکاسو و ژرژ براک ، جایگزین می شدند.

اما هنوز هم علاقه زیادی به کارهای مونه وجود داشت. در این دوره ، مونه مجموعه ای نهایی از 12 نقاشی آبرسانی را با سفارش Orangerie des Tuileries ، موزه ای در پاریس آغاز کرد. وی ساخت آنها را در مقیاس بسیار بزرگی که برای پر کردن دیوارهای فضای مخصوص بوم های موجود در موزه طراحی شده بود ، انتخاب کرد. او می خواست که این آثار به عنوان "پناهگاه مراقبه مسالمت آمیز" باشد و معتقد بود که تصاویر "اعصاب بیش از حد" بازدید کنندگان را تسکین می دهد.

پروژه Orangerie des Tuileries او بیشتر سالهای بعد مونه را مصرف کرد. مونه هنگام نوشتن برای یکی از دوستانش ، اظهار داشت: "این مناظر آب و انعکاس برای من به یک وسواس تبدیل شده است. از توانایی من به عنوان یک پیرمرد فراتر است و با این وجود می خواهم آنچه را که احساس می کنم ارائه دهم." سلامت مونه نیز مانعی ایجاد کرد. تقریباً نابینا و در حالی که هر دو چشم او به شدت تحت تأثیر آب مروارید قرار گرفته بود ، سرانجام مونه رضایت داد که در سال 1923 برای این بیماری جراحی شود.

سالهای بعد و مرگ
همانطور که در سایر نکات زندگی خود تجربه کرد ، مونه در سالهای آخر زندگی خود با افسردگی دست و پنجه نرم می کرد. او به یکی از دوستانش نوشت که "سن و غم و اندوه مرا فرسوده کرده است. زندگی من چیزی جز شکست نبوده است و تنها کاری که برایم باقی مانده این است که نقاشی هایم را قبل از ناپدید شدن نابود کنم." علی رغم احساس ناامیدی ، او تا روزهای آخر کار روی نقاشی های خود را ادامه داد.

مونه در 5 دسامبر 1926 در خانه خود در Givey درگذشت. مونه یک بار نوشت: "تنها لیاقت من این است که مستقیماً جلوی طبیعت نقاشی کشیده ام و می خواهم تأثیرات زودگذرترین اثرات خود را ارائه دهم." اکثر مورخان هنر معتقدند که مونه بیش از این به موفقیت دست یافته است: او با لرزش قراردادهای گذشته به تغییر دنیای نقاشی کمک کرد. مونه با انحلال فرم ها در آثار خود دریچه انتزاع بیشتر در هنر را گشود و به دلیل اعتبار وی در هنرمندان بعدی مانند جکسون پولاک ، مارک روتکو و ویلم دی کونینگ تأثیرگذار است.

از سال 1980 ، خانه گیورنی مونه بنیاد کلود مونه را در خود جای داده است.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 145 تاريخ : 29 آبان 1399 ساعت: 15:0

کلود مونه نقاش مشهور فرانسوی بود که نام او به جنبش هنری امپرسیونیسم ، که مربوط به تصرف اشکال سبک و طبیعی بود ، نامی بخشید.
کلود مونه کی بود؟
کلود مونه در سال 1840 در فرانسه متولد شد و در آکادمی سوئیس ثبت نام کرد. پس از یک نمایشگاه هنری در سال 1874 ، یک منتقد با اهانت به سبک نقاشی مونه "برداشت" ، از آنجایی که بیشتر به شکل و نور مربوط بود تا واقع گرایی ، و این اصطلاح گیر افتاد. مونه در طول زندگی خود با افسردگی ، فقر و بیماری دست و پنجه نرم می کرد. وی در سال 1926 درگذشت.

اوایل زندگی و شغلی
اسکار کلود مونه (برخی منابع می گویند کلود اسکار) یکی از مشهورترین نقاشان تاریخ هنر و یکی از چهره های برجسته جنبش امپرسیونیسم است که آثار وی را می توان در موزه های جهان مشاهده کرد ، در 14 نوامبر 1840 در پاریس، فرانسه. پدر مونه ، آدولف ، در تجارت کشتیرانی خانواده اش کار می کرد ، در حالی که مادرش ، لوئیز ، از خانواده مراقبت می کرد. لوئیز ، خواننده آموزش دیده ، شعر را دوست داشت و یک مهماندار محبوب بود.

در سال 1845 ، در سن 5 سالگی ، مونه به همراه خانواده اش به لو هاور ، شهر بندری در منطقه نورماندی نقل مکان کرد. او در آنجا با برادر بزرگترش ، لئون بزرگ شد. در حالی که گفته می شود او دانش آموز شایسته ای بود ، مونه دوست نداشت که در کلاس درس محصور شود. او بیشتر به بیرون بودن علاقه داشت. در سنین پایین ، مونه عشق به نقاشی را پیدا کرد. او کتابهای مدرسه خود را با طرح های مردم ، از جمله کاریکاتورهای معلمانش پر کرد. در حالی که مادرش از تلاش های هنری او حمایت می کرد ، پدر مونه می خواست او به تجارت بپردازد. مونه پس از مرگ مادرش در سال 1857 رنج زیادی برد.

در جامعه ، مونه به خاطر کاریکاتورهایش و با کشیدن نقاشی بسیاری از ساکنان این شهرت شهرت یافت. مونه پس از ملاقات با یوجین بودین ، ​​هنرمند محلی منظره ، در کارهای خود شروع به کشف جهان طبیعی کرد. بودین او را با نقاشی در فضای باز یا رنگ آمیزی با هوا در هوا آشنا كرد ، كه بعداً سنگ بنای كار مونه شد.

در سال 1859 ، مونه تصمیم گرفت برای پیگیری هنر خود به پاریس نقل مکان کند. در آنجا ، او به شدت تحت تأثیر نقاشی های مدرسه باربیزون قرار گرفت و به عنوان دانشجو در آکادمی سوئیس ثبت نام کرد. در این مدت ، مونه با هنرمند کمیل پیسارو ، که سالها دوست صمیمی شد ، آشنا شد.

از 1861 تا 1862 مونه در ارتش خدمت می کرد و در الجزایر الجزایر مستقر بود ، اما به دلایل بهداشتی مرخص شد. در بازگشت به پاریس ، مونه نزد چارلز گلیر تحصیل کرد. از طریق گلیر ، مونه با چندین هنرمند دیگر از جمله آگوست رنوار ، آلفرد سیسلی و فردریک بازیل آشنا شد. چهار نفر آنها دوست شدند. وی همچنین از یوهان بارتولد جونگ کیند ، یک نقاش منظره که اثرگذاری مهمی در این هنرمند جوان داشت ، مشاوره و پشتیبانی دریافت کرد.

مونه دوست داشت در فضای باز کار کند و گاهی اوقات در این اقامتگاههای نقاشی با رنوار ، سیسلی و بازیل همراه بود. مونه موفق به پذیرش سالن 1865 شد ، یک نمایشگاه هنری سالانه در پاریس. این نمایش دو نقاشی او را انتخاب کرد که مناظر دریایی بودند. اگرچه آثار مونه مورد تحسین منتقدان قرار گرفت ، اما او همچنان از نظر اقتصادی سختی کشید.

سال بعد ، مونه دوباره برای شرکت در سالن انتخاب شد. این بار مقامات نمایش منظره ای و پرتره ای از کامیل (یا به نام زن با رنگ سبز) انتخاب کردند که در آن معشوق و همسر آینده وی ، کامیل دونسیو دیده می شد. دونسیو از یک زمینه فروتنانه بود و به طور قابل توجهی جوان تر از مونه بود. او به عنوان یک موزه برای او خدمت کرد ، در طول زندگی خود برای بسیاری از نقاشی ها نشسته بود. این زوج در هنگام تولد پسر اولشان ، ژان ، در سال 1867 سختی های زیادی را تجربه کردند. مونه در شرایط سخت اقتصادی بود و پدرش مایل به کمک آنها نبود. مونه چنان از وضعیت ناامید شد که در سال 1868 ، با تلاش برای غرق شدن در رود سن ، اقدام به خودکشی کرد.

خوشبختانه ، مونه و کامیل خیلی زود استراحت کردند: لوئیس-یواخیم گوادیبرت حامی کار مونه شد ، که این هنرمند را قادر به ادامه کار و مراقبت از خانواده اش کرد. مونه و کامیل در ژوئن 1870 ازدواج کردند و به دنبال شروع جنگ فرانسه و پروس ، این زوج با پسرش به لندن ، انگلیس فرار کردند. در آنجا مونه با پل دوراند-روئل آشنا شد ، که اولین فروشنده هنری وی شد.
با بازگشت به فرانسه پس از جنگ ، در سال 1872 ، مونه سرانجام در آرژانتویل ، یک شهر صنعتی در غرب پاریس اقامت گزید و شروع به توسعه تکنیک خود کرد. مونه در دوران حضور خود در آرژانتویل ، با بسیاری از دوستان هنرمند خود از جمله رنوار ، پیسارو و ادوارد مانه دیدار کرد - که به گفته مونه در مصاحبه بعدی ، ابتدا از او متنفر بود زیرا مردم نام آنها را اشتباه می گرفتند. مونت که با چندین هنرمند دیگر همراه شد ، به تشکیل Société Anonyme des Artistes ، Peintres ، Sculpteurs ، Graveurs ، به عنوان جایگزینی برای سالن کمک کرد و آثار آنها را با هم به نمایش گذاشت.
مونه گاهی از کار خود ناامید می شد. طبق برخی گزارش ها ، وی تعدادی از نقاشی ها را تخریب کرد - تخمین ها تا 500 اثر نیز در بر گرفته است.
مونه می توانست قطعه متخلف را بسوزاند ، برش دهد یا لگد بزند.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 179 تاريخ : 28 آبان 1399 ساعت: 15:0

در همان سال ، او یک نمایشگاه بزرگ در یک گالری شهر نیویورک داشت و تقریباً نیمی از 25 نقاشی نشان داده شده در آنجا را به فروش رساند. کالو همچنین در نتیجه نمایش ، دو کمیسیون از جمله یکی از سردبیر مجله مشهور کلار بوته لوس دریافت کرد.

در سال 1939 ، کالو برای مدتی به زندگی در پاریس رفت. در آنجا او برخی از نقاشی های خود را به نمایش گذاشت و با هنرمندانی مانند مارسل دوشان و پابلو پیکاسو دوستانه برقرار شد.

کالو در سال 1941 کمیسیونی برای پنج پرتره از زنان مهم مکزیکی از دولت مکزیک دریافت کرد ، اما او نتوانست پروژه را به پایان برساند. او پدر محبوب خود را در آن سال از دست داد و همچنان از مشکلات سلامتی مزمن رنج می برد. علیرغم چالشهای شخصی وی ، کار وی به محبوبیت بیشتری ادامه داد و در بسیاری از نمایشهای گروهی در این مدت گنجانده شد.

در سال 1953 ، کالو اولین نمایشگاه انفرادی خود را در مکزیک دریافت کرد. کالو در آن زمان در رختخواب ، افتتاحیه نمایشگاه را از دست نداد. کالو که با آمبولانس وارد شد ، عصر را از راحتی یک تخت چهار پوستری که فقط برای او در گالری مستقر شده بود ، صحبت و جشن گرفت.

پس از مرگ کالو ، جنبش فمینیستی دهه 1970 منجر به علاقه مجدد به زندگی و کار وی شد ، زیرا بسیاری از کالو را نمادی از خلاقیت زنان می دانستند.
مشهورترین نقاشی های فریدا کالو
بسیاری از کارهای کالو خود پرتره بودند. برخی از برجسته ترین نقاشی های او عبارتند از:

"فریدا و دیگو ریورا" (1931)
کالو این نقاشی را در ششمین نمایشگاه سالانه انجمن زنان هنرمند سانفرانسیسکو ، شهری که در آن زمان با ریورا در آن زندگی می کرد ، نشان داد. در این کار که دو سال پس از ازدواج زوجین نقاشی شده بود ، کالو هنگامی که یک پالت را به دست می گرفت و مسواک را با دیگری می گرفت ، به راحتی دست ریورا را می گیرد - یک ژست کاملاً رسمی که اشاره به روابط پر سر و صدا آینده زوجین دارد. این اثر اکنون در موزه هنر مدرن سانفرانسیسکو زندگی می کند.

'بیمارستان هنری فورد' (1932)
در سال 1932 ، کالو از عناصر گرافیکی و سورئالیستی در کارهای خود استفاده کرد. در این نقاشی ، کالو برهنه بر روی تخت بیمارستان ظاهر می شود که چندین مورد - جنین ، حلزون ، گل ، لگن و سایر موارد - در اطراف او شناور هستند و توسط رشته های قرمز و رگ مانند به او متصل می شوند. همانند سلف پرتره های قبلی او ، این کار کاملاً شخصی بود و داستان سقط دوم او را روایت می کرد.

'خودکشی دوروتی هیل' (1939)
از کالو خواسته شد تا تصویری از دوست مشترک لوس و کالو ، بازیگر دوروتی هیل ، که اوایل همان سال با پریدن از یک ساختمان بلند مرتکب خودکشی شده بود ، نقاشی کند. این نقاشی به عنوان هدیه ای برای مادر داغدار هیل در نظر گرفته شده بود. به جای پرتره ای سنتی ، کالو داستان جهش غم انگیز هیل را ترسیم کرد. در حالی که این خبر توسط منتقدین منادی می شود ، اما حامی آن از نقاشی تمام شده وحشت زده شد.

"دو فریدا" (1939)
این نقاشی از مشهورترین آثار کالو ، دو نسخه از هنرمند را نشان می دهد که کنار هم نشسته اند و قلب آنها هر دو مشخص است. یکی از فریدا تقریباً همه سفید پوش است و قلب آسیب دیده و لکه های خون روی لباس دارد. دیگری لباس پررنگ می پوشد و قلبی سالم دارد. اعتقاد بر این است که این چهره ها نسخه های "دوست نداشتنی" و "دوست داشتنی" کالو را نشان می دهند.

"ستون شکسته" (1944)
کالو بار دیگر با این نقاشی ، که کالو تقریباً برهنه ای را از وسط تقسیم شده نشان می دهد ، ستون فقرات او را به عنوان یک ستون تزئینی خرد شده نشان می دهد ، چالش های جسمی خود را از طریق هنر دوباره به اشتراک گذاشت. او همچنین از یک بریس جراحی استفاده می کند و پوست او با انقباض یا ناخن پر شده است. تقریباً در این زمان ، کالو چندین عمل جراحی انجام داده و کرست های مخصوصی پوشیده است تا سعی کند کمر خود را درست کند. او همچنان با موفقیت کمی به دنبال درمانهای مختلف برای درد مزمن جسمی خود بود.
مرگ فریدا کالو
حدود یک هفته پس از تولد 47 سالگی ، کالو در 13 ژوئیه 1954 در خانه آبی محبوب خود درگذشت. برخی گمانه زنی ها در مورد ماهیت مرگ وی وجود دارد. گزارش شده است که علت آن آمبولی ریوی است ، اما همچنین داستان هایی در مورد احتمال خودکشی وجود دارد.
مسائل بهداشتی کالو در سال 1950 تقریباً همه گیر شد. کالو پس از تشخیص گانگرن در پای راست ، 9 ماه را در بیمارستان گذراند و در این مدت چندین عمل انجام داد. او علی رغم داشتن تحرک محدود به نقاشی و حمایت از اهداف سیاسی ادامه داد. در سال 1953 ، بخشی از پای راست کالو قطع شد تا از گسترش گانگرن جلوگیری کند.

عمیقاً افسرده ، کالو در آوریل 1954 به دلیل ضعف سلامتی ، یا همانطور که برخی گزارش ها نشان می داد ، اقدام به خودکشی در بیمارستان بستری شد. او دو ماه بعد با ذات الریه برونش به بیمارستان بازگشت. وضعیت بدنی او مهم نیست ، کالو اجازه نداد که مانع فعالیت سیاسی او شود. آخرین حضور عمومی وی تظاهراتی علیه سرنگونی رئیس جمهور جاکوبو آربنز از گواتمالا در تاریخ 2 ژوئیه با حمایت ایالات متحده بود.

فیلم در فریدا کالو
زندگی کالو موضوع یک فیلم 2002 با عنوان فریدا بود ، با بازی سلما هایک به عنوان هنرمند و آلفرد مولینا در نقش ریورا. این فیلم به کارگردانی جولی تیمور نامزد شش جایزه اسکار شد و برنده بهترین آرایش و امتیاز اصلی شد.

موزه فریدا کالو
خانه خانوادگی که کالو در آن متولد و بزرگ شد ، بعداً به آن خانه آبی یا کازا آزول گفته می شود ، به عنوان موزه در سال 1958 افتتاح شد. موزه فریدا کالو واقع در کویواکان ، مکزیکو سیتی ، آثار هنری این هنرمند را به همراه آثار مهم در خود جای داده است. از جمله ویوا لا ویدا (1954) ، فریدا و سزارین (1931) و پرتره پدرم ویلهلم کالو (1952).
کتاب در مورد فریدا کالو
کتاب Hayden Herrera در سال 1983 در مورد کالو ، فریدا: بیوگرافی فریدا کالو ، به ایجاد علاقه به این هنرمند کمک کرد. این اثر بیوگرافی کودکی ، تصادف ، زندگی هنری ، ازدواج با دیگو ریورا ، ارتباط با حزب کمونیست و امور عاشقانه کالو را شامل می شود.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 135 تاريخ : 27 آبان 1399 ساعت: 15:0

فریدا کالو ، نقاش ، یک هنرمند مکزیکی بود که با دیگو ریورا ازدواج کرده بود و هنوز هم به عنوان یک نماد فمینیست مورد تحسین قرار می گیرد.
فریدا کالو چه کسی بود؟
هنرمند فریدا کالو یکی از بزرگترین هنرمندان مکزیک در نظر گرفته شد که پس از آسیب دیدگی شدید در یک تصادف با اتوبوس شروع به نقاشی عمدتا پرتره کرد. کالو بعداً فعال سیاسی شد و در سال 1929 با هنرمند کمونیست دیگو ریورا ازدواج کرد. او قبل از مرگ در 1954 نقاشی های خود را در پاریس و مکزیک به نمایش گذاشت.

خانواده ، آموزش و زندگی اولیه
کالو در 6 ژوئیه 1907 در کویوآکان ، مکزیکو سیتی ، مکزیک ، مگدالنا کارمن فریدا کالو و کالدرون متولد شد.

پدر کالو ، ویلهلم (که وی را گیلرمو نیز می نامند) ، یک عکاس آلمانی بود که به مکزیک مهاجرت کرده بود و در آنجا مادرش ماتیلد را ملاقات و ازدواج کرد. او دو خواهر بزرگتر به نام های ماتیلد و آدریانا داشت و خواهر کوچکترش کریستینا سال بعد از کالو به دنیا آمد.

کالو در حدود شش سالگی به فلج اطفال مبتلا شد که باعث شد وی به مدت 9 ماه در بستر بیماری باشد. در حالی که از بیماری بهبود می یافت ، هنگام راه رفتن لنگان لنگ می زند ، زیرا این بیماری به پای راست و پای او آسیب زده بود. پدرش او را تشویق کرد که به فوتبال کمک کند ، به شنا برود و حتی کشتی بگیرد - حرکاتی کاملا غیرمعمول در آن زمان برای یک دختر - برای کمک به بهبودی او.
در سال 1922 ، کالو در مدرسه مشهور آمادگی ملی ثبت نام کرد. وی یکی از معدود دانش آموزان دختر بود که به مدرسه رفت و به خاطر روحیه سرخوشی و عشق به لباس های سنتی و رنگارنگ و جواهرات مشهور شد.

کالو در حالی که در مدرسه بود ، با گروهی از دانش آموزان همفکر سیاسی و فکری همراه بود. کالو که فعالیت سیاسی بیشتری داشت ، به لیگ کمونیست جوان و حزب کمونیست مکزیک پیوست.
حادثه فریدا کالو
در 17 سپتامبر 1925 ، کالو و الخاندرو گومز آریاس ، یکی از دوستان مدرسه ای که عاشقانه با او درگیر شده بود ، در حال سفر با هم در یک اتوبوس بودند که وسیله نقلیه با یک اتومبیل برخورد کرد. در نتیجه این برخورد ، کالو توسط نرده استیل ، که به داخل باسن او قرار گرفت و از طرف دیگر بیرون آمد ، به لگد کشیده شد. وی در نتیجه چندین آسیب جدی دید ، از جمله شکستگی در ستون فقرات و لگن.

کالو پس از چند هفته اقامت در بیمارستان صلیب سرخ در مکزیکو سیتی ، برای بهبودی مجدد به خانه بازگشت. او در دوران نقاهت شروع به نقاشی کرد و سال بعد اولین عکاسی از خود را به پایان رساند که به گومز آریاس هدیه داد.

ازدواج فریدا کالو با دیگو ریورا
در سال 1929 ، کالو و دیوگو ریورا ، نقاش دیواری مشهور مکزیکی ازدواج کردند. کالو و ریورا برای اولین بار در سال 1922 وقتی او برای کار در یک پروژه در دبیرستانش رفت ، ملاقات کردند. کالو اغلب شاهد بود که ریورا نقاشی دیواری به نام The Creation را در سالن سخنرانی مدرسه ایجاد می کرد. طبق برخی گزارش ها ، او به یکی از دوستانش گفت که روزی بچه ریورا را خواهد داشت.

کالو در سال 1928 با ریورا ارتباط برقرار کرد. وی کارهای هنری او را تشویق کرد و این دو رابطه برقرار کردند. کالو در طی سالهای ابتدایی زندگی مشترک خود ، اغلب ریورا را براساس کمسیونهایی که ریورا دریافت می کرد ، دنبال می کرد. در سال 1930 ، آنها در سانفرانسیسکو ، کالیفرنیا زندگی کردند. آنها سپس برای نمایش ریورا در موزه هنرهای مدرن به شهر نیویورک رفتند و بعداً برای مأموریت ریورا با موسسه هنر دیترویت به دیترویت رفتند.

زمان کالو و ریورا در شهر نیویورک در سال 1933 با جنجال و محاصره احاطه شد. ریورا به سفارش نلسون راکفلر ، نقاشی دیواری با عنوان مرد در چهارراه در ساختمان RCA در مرکز راکفلر ایجاد کرد. راكفلر پس از آنكه ریورا پرتره ای از رهبر كمونیست ولادیمیر لنین را در نقاشی دیواری قرار داد ، كار را متوقف كرد و بعداً روی آن نقاشی شد. ماه ها پس از این حادثه ، زوجین به مکزیک بازگشتند و برای زندگی در سن آنجل مکزیک رفتند.

کالو و ریورا هرگز یک اتحادیه سنتی نبودند ، اما خانه ها و استودیوهای مجاور آنها را در سن آنجل جدا نگه داشتند. او از بسیاری از خیانت های او ، از جمله رابطه با خواهرش کریستینا ، ناراحت بود. کالو در پاسخ به این خیانت خانوادگی ، بیشتر موهای بلند و تیره مارک تجاری خود را قطع کرد. او که مایل بود به سختی صاحب فرزند شود ، هنگامی که در سال 1934 سقط شد ، دوباره دلشکستگی را تجربه کرد.

کالو و ریورا دوره های جدایی را پشت سر گذاشتند ، اما آنها برای کمک به کمونیست شوروی تبعیدی لئون تروتسکی و همسرش ناتالیا در سال 1937 به هم پیوستند. در مکزیک پناهندگی دریافت کرده بود. تروتسکی که زمانی رقیب رهبر شوروی جوزف استالین بود ، ترس از ترور وی توسط کینه توزی قدیمی خود را داشت. گزارش شده است که کالو و تروتسکی در این مدت رابطه مختصری داشته اند.

کالو در سال 1939 از ریورا طلاق گرفت. آنها مدت طولانی طلاق نگذاشتند و در 1940 مجدداً ازدواج کردند. این زوج زندگی خود را تا حد زیادی جداگانه ادامه دادند و هر دو در طی سالها با افراد دیگر درگیر شدند.
شغل هنری
کالو در حالی که هرگز خود را سورئالیست نمی دانست ، در سال 1938 با یکی از چهره های اصلی آن جنبش هنری و ادبی ، آندره برتون ، دوست شد.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 144 تاريخ : 26 آبان 1399 ساعت: 15:0

واسیلی کاندینسکی ، نقاش متولد روسیه ، به عنوان یکی از رهبران هنر آوانگارد به عنوان یکی از بنیانگذاران انتزاع ناب در نقاشی در اوایل قرن 20 شناخته می شود.
واسیلی كاندینسكی كی بود؟
واسیلی كاندینسكی در 30 سالگی به طور جدی تحصیل در رشته هنر را آغاز كرد و برای تحصیل در زمینه طراحی و نقاشی به مونیخ رفت. كاندینسكی ، یك نوازنده آموزش دیده ، با حساسیت موسیقیدان به رنگ نزدیك شد. وسواس با مونه او را واداشت تا مفاهیم خلاقانه خود از رنگ روی بوم را که گاه در میان معاصران و منتقدان وی بحث برانگیز بود ، کشف کند ، اما کاندینسکی در اوایل قرن بیستم به عنوان رهبر قابل احترام جنبش انتزاعی هنر ظاهر شد.

اوایل زندگی
واسیلی كاندینسكی در 4 دسامبر 1866 (از نظر تقویم میلادی 16 دسامبر) در مسكو متولد شد ، از پدر و مادر موسیقی لیدیا تیچیوا و واسیلی سیلوستروویچ كاندینسكی ، تاجر چای بود. وقتی كاندینسكی حدوداً 5 ساله بود ، پدر و مادرش طلاق گرفتند و او برای زندگی با یك عمه به اودسا رفت و در مدرسه دستور زبان نواختن پیانو و ویولنسل را آموخت و همچنین با مربی آموخت نقاشی. او حتی در دوران کودکی تجربه صمیمانه ای با هنر داشت. آثار دوران کودکی او ترکیبات رنگی کاملاً مشخصی را نشان می دهد که از تصور او مبنی بر اینکه "هر رنگ با زندگی مرموز خود زندگی می کند" تزریق شده است.

اگرچه بعدا نوشت ، "یادم می آید که این نقاشی و کمی بعد نقاشی من را از واقعیت خارج کرد" ، وی با پیگیری آرزوهای خانواده اش برای ورود به قانون ، وارد دانشگاه مسکو در سال 1886 شد. وی با درجه عالی فارغ التحصیل شد ، اما برای وی بورس تحصیلی کار میدانی را در پی داشت که مستلزم بازدید از استان وولوگدا برای مطالعه فقه و آیین کیفری سنتی آنها بود. هنر محلی در آنجا و مطالعه معنوی به نظر می رسد آرزوهای نهفته را برانگیخته است. هنوز هم ، كاندینسكی با پسر عموی خود ، آنا چیمیاكینا ، در سال 1892 ازدواج كرد و در دانشكده حقوق مسكو موقعیتی را بدست آورد و کارهای چاپ هنری را در كنار خود اداره كرد.

اما دو واقعه باعث تغییر ناگهانی شغل وی در سال 1896 شد: دیدن نمایشگاهی از امپرسیونیست های فرانسوی در مسکو در سال گذشته ، به ویژه «انبارهای انبوه کلود مونه» در Givey ، که اولین تجربه هنر غیر نمایندگی وی بود. و سپس شنیدن Lohengrin واگنر در تئاتر Bolshoi. كاندینسكی ترجیح داد شغل وكالت خود را رها كند و به مونیخ برود (او از كودكی آلمانی را از مادربزرگ مادری خود آموخته بود) تا تمام وقت خود را به تحصیل در هنر اختصاص دهد.

هنر و نقاشی
در مونیخ ، کاندینسکی در یک مدرسه خصوصی معتبر نقاشی پذیرفته شد و به آکادمی هنر مونیخ رفت. اما بسیاری از مطالعات وی خودگردان بود. او با مضامین متعارف و اشکال هنری شروع کرد ، اما در حالی که او در حال شکل گیری نظریه های ناشی از مطالعه معنوی فداکارانه بود و با رابطه شدید بین موسیقی و رنگ به او اطلاع داده می شد. این نظریه ها در دهه اول قرن 20 به هم پیوستند و او را به سمت مقام نهایی خود به عنوان پدر هنر انتزاعی سوق دادند.

رنگ بیش از آنکه توصیف وفادارانه ای از طبیعت یا موضوع باشد ، به بیان احساسات تبدیل شد. او با دیگر نقاشان آن زمان مانند پاول کلی دوستی و گروه های هنرمند تشکیل داد. او مرتباً نمایشگاه می گذاشت ، کلاس های هنری تدریس می کرد و ایده های خود را درباره نظریه های هنر منتشر می کرد.

در این مدت او با دانشجوی هنر گابریل مونتر در سال 1903 ملاقات کرد و قبل از آنکه طلاقش از همسرش در سال 1911 نهایی شود ، نزد وی نقل مکان کرد. آنها سفرهای زیادی داشتند و قبل از شروع جنگ جهانی اول در بایرن اقامت گزیدند.

وی پیش از این انجمن هنرمندان جدید را در مونیخ تشکیل داده بود. گروه Blue Rider با همتای هنرمند خود فرانتس مارک تاسیس شد و او در کنار Klee و آهنگساز آرنولد شوئنبرگ یکی از اعضای جنبش Bauhaus بود.

جنگ جهانی اول ، کاندینسکی را به روسیه برگرداند ، جایی که چشم هنری او تحت تأثیر جنبش سازنده ، مبتنی بر خطوط سخت ، نقاط و هندسه قرار گرفت. هنگامی که در آنجا بود ، كاندینسكی 50 ساله با نینا آندروسكایا ، دختر یك ژنرال در ارتش روسیه ، كه دهه ها جوانتر بود آشنا شد و با او ازدواج كرد. آنها یک پسر با هم داشتند ، اما پسر تنها سه سال زندگی کرد و موضوع کودکان تابو شد. این زوج پس از انقلاب در روسیه اقامت داشتند ، كاندینسكی با استفاده از انرژی بیقرار و همه جانبه خود در اجرای برنامه های هنری آموزشی و دولتی ، به ایجاد موسسه فرهنگ هنری مسكو و موزه فرهنگ تصویری كمك كرد.
پس از درگیری نظری با دیگر هنرمندان ، به آلمان بازگشت و در مدرسه باهاوس در برلین به تدریس پرداخت و نمایشنامه و شعر نوشت. در سال 1933 ، هنگامی که نازی ها قدرت را به دست گرفتند ، نیروهای طوفان مدرسه باهاوس را تعطیل کردند. گرچه كاندینسكی به تابعیت آلمان دست یافته بود ، اما جنگ جهانی دوم ماندن وی را در آنجا غیرممكن كرد. در ژوئیه 1937 ، او و دیگر هنرمندان در "نمایشگاه هنر منحط" در مونیخ معرفی شدند. این نمایشگاه به طور گسترده ای مورد توجه قرار گرفت ، اما 57 اثر او توسط نازی ها مصادره شد.

او و نینا در اواخر دهه 1930 هنگامی که مارسل دوشان برای آنها آپارتمان کوچکی پیدا کرده بود به حومه پاریس نقل مکان کرده بودند. هنگامی که آلمانی ها در سال 1940 به فرانسه حمله کردند ، کاندینسکی به پیرنه ها گریخت ، اما پس از آن به نوئلی بازگشت ، جایی که زندگی نسبتاً خلوتی را سپری کرد ، افسرده از این که نقاشی هایش فروخته نمی شود. اگرچه هنوز هم از نظر بسیاری جنجالی بود ، او طرفداران برجسته ای مانند سلیمان گوگنهایم را به دست آورده بود و تا زمان مرگش به نمایشگاه ادامه داد.

آثار اندکی که کاندینسکی در روسیه تولید کرد باقی مانده است ، اگرچه بسیاری از نقاشی های او در آلمان خلق شده است. خانه های حراج نیویورک امروز نیز به او افتخار می کنند - در سالهای اخیر ، آثار هنری وی بیش از 20 میلیون دلار فروخته است. كاندینسكی معتقد بود كه هر دوره زمانی مهر برجسته خود را بر بیان هنری می گذارد. تفسیرهای واضح وی از رنگ از طریق حساسیت های موسیقیایی و معنوی ، مسلماً منظر هنری را در آغاز قرن بیستم تغییر داد ، و عصر مدرن را تسریع می کند.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 142 تاريخ : 25 آبان 1399 ساعت: 15:0

این اثر با اشکال مختلف انسانی برهنه و تصاویر نمادین نسبتاً ناراحت کننده و تاریک ، باعث ایجاد رسوایی در دانشکده دانشگاه شد. هنگامی که دو قطعه دیگر ، پزشکی و فقه ، در نمایشگاه های بعدی به نمایش درآمد ، با همان واکنش خشمگینانه ای روبرو شدند که در نهایت به دلیل عدم ابهام و پورنوگرافی بودن ، به دادخواست اصرار بر عدم نصب در مدرسه منجر شد. وقتی چندین سال بعد آنها هنوز در هیچ كجا به نمایش در نیامدند ، كلیمت عصبانی از کمیسیون كناره گرفت و در ازای نقاشی هایش هزینه را پس داد.

با وجود این ناامیدی ها ، موفقیت کلیمت در این مدت به اوج خود رسیده بود. علیرغم رد شدن در وین ، پزشکی وی در نمایشگاه جهانی پاریس به نمایش گذاشته شد و جایزه بزرگ را دریافت کرد و در سال 1902 جنس بتهوون او با استقبال گسترده مردم روبرو شد. اما شاید مهمترین ، در اوایل دهه 1900 ، كلیمت در میان آنچه كه معمولاً "فاز طلایی" خود نامیده می شود ، بود. كلیمت با شروع كار خود از Pallas Athena در سال 1898 ، مجموعه ای از نقاشی ها را خلق كرد كه از ورقه های طلای زینتی و چشم انداز دو بعدی تخت و یادآور موزاییك های بیزانس استفاده می كرد و چهره های برجسته ای را ایجاد می كرد. از جمله نماینده ترین این آثار می توان به "جودیت" (1901) ، "دانا" (1907) و "بوسه" (1908) اشاره کرد.

زنی در طلا
كلمت در سال 1907 "پرتره آدل بلوخ-بائر اول." (© 2015 Neue Galerie New York) مقاله را بخوانید: ماریا آلتمن كی بود؟ داستان واقعی پشت "زن در طلا"

عکس: © 2015 Neue Galerie نیویورک

شاید مشهورترین اثر کلیمت از این دوره ، "پرتره آدل بلوخ-بائر اول" ساخته 1907 باشد. این کار در سال 1903 توسط شوهر ثروتمند صنعت بلوچ-بائر انجام شد و این کار در اختیار خانواده بود تا اینکه در زمان جنگ جهانی دوم توسط نازی ها تصرف شد. در نهایت در گالری ایالتی اتریش به نمایش درآمد ، این نقاشی در آنجا ماند تا اینکه یکی از خواهرزاده های بلوخ-بائر ، ماریا آلتمن ، برای بازگشت آن علیه اتریش شکایت کرد. آلتمن در سال 2006 برنده پرونده خود شد و این نقاشی در ژوئن همان سال با حراج 135 میلیون دلار به فروش رسید. گذشته داستانی این اثر موضوع بسیاری از کتاب ها و مستندها بوده است و اخیراً محور اصلی فیلم زن در طلا است که هلن میرن را در نقش ماریا آلتمن بازی می کند.


مرگ و زندگی
شاید هیچ چیز نتواند خلاصه سالهای بعدی کلیمت باشد و بهتر از گفته های خودش کار کند: "من هرگز یک عکس سلفی نگرفته ام. من به عنوان یک موضوع برای نقاشی به خودم کمتر از دیگران ، بیش از همه زنان علاقه مندم. " در واقع ، اکثر کارهای بعدی او دارای طرح ها و نقاشی های زنان است ، به طور معمول در حالت های مختلف برهنه شدن یا برهنگی کامل. کلیمت که یک لیسانس مادام العمر بود ، در طول زندگی خود امور بی شماری داشت ، اغلب با مدل های خود ، و در این راه حدود 14 فرزند پدر داشت. با این حال ماندگارترین رابطه او با امیلی فلوژ بود. اگرچه ماهیت کامل دوستی آنها ناشناخته است ، آنها تا پایان عمر در شرکت یکدیگر بودند و نقاشی های مناظر طبیعی که قسمت عمده کارهای غیر پرتره بعدی او را تشکیل می دهند ، در تابستانهایی که با او و خانواده اش سپری شده است در Attersee ، دریاچه ای در منطقه Salzkammergut اتریش.
در سال 1905 جدایی وین به دو گروه تقسیم شد که یکی از آنها در حوالی کلیمت شکل گرفت. در همان سال ، او کمیسیون سقف اتاق غذاخوری کاخ استوکلت ، خانه بروکسل یک صنعتگر ثروتمند بلژیکی را دریافت کرد. کار در سال 1910 به پایان رسید و سال بعد نقاشی "مرگ و زندگی" وی جایزه اول را در یک نمایشگاه بین المللی در رم دریافت کرد. كلیمت این جایزه را از بزرگترین دستاوردهای خود دانست.

در ژانویه 1918 ، گوستاو کلیمت دچار سکته مغزی شد که باعث شد او تا حدی فلج شود. پس از آن در بیمارستان بستری شد و در آنجا به ذات الریه مبتلا شد و در 6 فوریه 1918 درگذشت. وی در قبرستان Hietzing در وین به خاک سپرده شد.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 149 تاريخ : 24 آبان 1399 ساعت: 15:0

گوستاو کلیمت نقاش اتریشی قرن نوزدهم به خاطر سبک تزئینی بسیار آثارش مشهور است ، معروف ترینش بوسه است.
خلاصه داستان
گوستاو کلیمت نقاش اتریشی متولد 1862 به دلیل سبک تزئینی و اروتیک بودن آثار خود که به عنوان عصیانی علیه هنر آکادمیک سنتی زمان خود شناخته می شد ، مشهور شد. مشهورترین نقاشی های او بوسه و پرتره آدل بلوخ-بائر است.

فقر و وعده
گوستاو کلیمت در 14 ژوئیه 1862 در حومه وین ، اتریش متولد شد. پدرش ، ارنست ، یک حکاکی طلای مبارز بود که از بوهمیا به وین مهاجرت کرده بود ، و مادرش ، آنا ، از نظر موسیقی با استعداد بود ، اگرچه او هرگز رویای خود را برای تبدیل شدن به یک نوازنده حرفه ای تحقق بخشید. شاید كلیمت از نظر ژنتیكی مستعد هنر بود ، از همان كودكی استعداد قابل توجهی از خود نشان داد و در 14 سالگی مدرسه عادی خود را ترك كرد و با بورسیه تحصیلی كامل تحصیلات خود را در مدرسه هنر و صنایع وین انجام داد ، مسئله كمی هم با توجه به جوانی و فقر نسبی که در آن بزرگ شده بود.

هنگامی که در این م institutionسسه بود ، کلیمت یک آموزش محافظه کارانه و کلاسیک دید که به راحتی پذیرفت و تحصیلات خود را بر روی نقاشی معماری متمرکز کرد. آرزوی اولیه او به عنوان یک هنرمند این بود که به سادگی معلم طراحی شود. با این وجود ، هنگامی که استعداد جوانه زدن او باعث شد او کمیسیون های مختلف کمیسیون را بدست آورد ، در حالی که هنوز در مدرسه بود ، افق دید کلیمت شروع به گسترش یافت ، و پس از فارغ التحصیلی در سال 1883 ، او با برادر کوچکترش ارنست و دوست مشترک آنها فرانتس ماسک استودیویی افتتاح کرد.
این سه نفر که خود را شرکت هنرمندان می خواندند ، توافق کردند که کار خود را بر روی نقاشی های دیواری متمرکز کنند و همچنین هرگونه تمایل هنری شخصی را به نفع سبک تاریخی رایج در بین طبقه بالا و اشراف وین در آن زمان کنار بگذارند. این تصمیم تصمیم خوبی بود ، زیرا نه تنها کمیسیون های زیادی را برای نقاشی کلیساها ، تئاترها و دیگر فضاهای عمومی به آنها تحقق بخشید ، بلکه به آنها اجازه داد تا به جای یکدیگر در پروژه های خود کار کنند. برجسته ترین آثار آنها در این مدت نقاشی دیواری در Burgtheater وین و سقف بالای پله در موزه Kunsthistorisches بود. هنگام دریافت نشان افتخار طلایی از امپراتور اتریش-مجارستان ، فرانتس یوزف اول ، این گروه به خاطر دستاوردهای خود مورد افتخار قرار گرفت.

در سال 1890 ، برادران کلیمت و ماسچ به انجمن هنرمندان وین پیوستند ، یک گروه هنری محافظه کار که اکثر نمایشگاه های شهر را کنترل می کرد. اما اگرچه گوستاو كلمت به همسو شدن با جناحهای سنتی دنیای هنر ادامه داد ، اما به زودی تغییراتی را در زندگی شخصی خود تجربه كرد كه باعث می شد او در مسیری خاص خودش قرار بگیرد.


جدا شدن
در سال 1891 ، برادر گوستاو ، ارنست ، با زنی به نام هلن فلوژ ازدواج کرد و در همان سال ، گوستاو برای اولین بار پرتره ای از خواهرش ، امیلی را نقاشی کرد. این اولین ملاقات آغازی برای دوستی مادام العمر و ملاقات با تأثیر معنادار در جهت کار بعدی کلیمت بود. اما این فاجعه شخصی سال بعد بود که مهمترین تأثیر را در مسیر هنر کلیمت داشت ، وقتی پدر و برادرش ارنست درگذشت. کلیمت که عمیقا تحت تأثیر گذر آنها قرار گرفت ، شروع به رد کردن تکه های طبیعت گرایانه آموزش خود به نفع سبک شخصی تر ، سبک متکی به نمادگرایی و تأثیرات گسترده ای کرد. با عبور ارنست کلیمت و مسیری که سبک گوستاو پیش می رفت ، نگهداری شرکت هنرمندان به طور پیوسته دشوارتر می شد. آنها هنوز کمیسیون دریافت می کردند و در سال 1894 برای نقاشی دیواری برای سقف سالن بزرگ سالن دانشگاه وین انتخاب شدند.
اما در ادامه تلاش خود برای آزادی هنری معنادارتر و شخصی تر ، در سال 1897 كلیمت و گروهی از هنرمندان همفكر از عضویت در انجمن هنرمندان وین استعفا دادند و سازمان جدیدی را به نام جدایی وین بنیان نهادند. این گروه گرچه در درجه اول هنرهای کلاسیک و آکادمیک را رد می کرد ، اما بر سبک خاصی تمرکز نمی کرد ، در عوض تلاش خود را بر حمایت از هنرمندان جوان غیر سنتی ، آوردن هنرهای بین المللی به وین و نمایش آثار اعضای خود متمرکز می کرد. كلیمت به عنوان اولین رئیس جمهور آنها معرفی شد و وی همچنین به عنوان عضوی از تحریریه برای نشریه دوره ای خود بهار مقدس فعالیت می كرد. اولین نمایشگاه جدایی وین سال بعد برگزار شد و هم با استقبال خوبی روبرو شد و هم با استقبال گسترده مردم روبرو شد. از جمله کارهای برجسته آن ، نقاشی کلیمت از نماد این گروه ، الهه یونانی Pallas Athena بود. با گذشت زمان ، این به عنوان اولین مجموعه از کارهای شناخته شده ترین و موفق ترین دوره کلیمت شناخته می شود.
رسوایی ، موفقیت و مرحله طلایی
در سال 1900 ، فلسفه ، یكی از سه نقاشی دیواری كلیمت برای دانشگاه وین ، برای اولین بار در هفتمین نمایشگاه جدایی وین به نمایش گذاشته شد.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 210 تاريخ : 23 آبان 1399 ساعت: 15:0

رنه مگریت یک هنرمند سورئالیست بلژیکی بود که بیشتر به خاطر تصاویر شوخ و تأمل برانگیز و استفاده از گرافیک ساده و تصاویر روزمره شهرت داشت.
رنه مگریت کی بود؟
رنه مگریت یک هنرمند بلژیکی الاصل بود که به خاطر کارش با سورئالیسم و ​​همچنین تصاویر برانگیزاننده شهرت داشت. وی پس از تحصیل در مدرسه هنر در بروکسل ، برای تأمین هزینه زندگی خود در حالی که نقاشی خود را تجربه می کرد ، در تبلیغات تجاری کار کرد. در دهه 1920 ، او شروع به نقاشی به سبک سورئالیستی کرد و با تصاویر شوخ طبعانه و استفاده از گرافیک ساده و اشیا objects روزمره معروف شد و به چیزهای آشنا معانی جدیدی داد. با محبوبیتی که به مرور زمان افزایش یافت ، مگریت توانست هنر خود را به صورت تمام وقت دنبال کند و در چندین نمایشگاه بین المللی جشن گرفته شد. او در طول زندگی خود سبک ها و اشکال بی شماری را تجربه کرد و تأثیر اصلی در جنبش هنر پاپ داشت.

اوایل زندگی
رنه فرانسوا گیزلین ماگریت در 21 نوامبر 1898 در لسین بلژیک متولد شد ، بزرگترین پسر از سه پسر بود. مشاغل تولیدی پدرش در بعضی مواقع به خانواده این امکان را می داد که در آسایش نسبی زندگی کنند ، اما مشکلات مالی تهدیدی همیشگی بود و آنها را مجبور می کرد با نظم و ترتیب خاصی به کشور بروند. در سال 1912 ، هنگامی که مادرش با غرق شدن در رودخانه خودکشی کرد ، دنیای جوان ماگریت ضربه بسیار ویرانگرتری متحمل شد.
ماگریت آرامش ناشی از فاجعه را در فیلم ها و رمان ها و به ویژه از طریق نقاشی پیدا کرد. نخستین آثار برجای مانده از این دوران به سبک امپرسیونیسم انجام شد. با این حال ، در سال 1916 ، وی خانه را به مقصد بروکسل ترک کرد و در آنجا برای دو سال آینده در آکادمی رویال هنرهای زیبا تحصیل کرد. اگرچه او در نهایت تحت تأثیر نهاد قرار نگرفت ، اما با این وجود در معرض سبک های نوظهور مانند کوبیسم و ​​آینده گرایی قرار گرفت که به طور قابل توجهی جهت کار او را تغییر داد. در واقع ، بسیاری از نقاشی های ماگریت از اوایل دهه 1920 بدهی روشنی به پابلو پیکاسو دارند.

منشأ هنر شغلی Magritte
در سال 1921 ، ماگریت یک سال خدمت اجباری نظامی خود را قبل از بازگشت به خانه و ازدواج با جورجت برگر ، که او را از کودکی می شناخت و تا آخر عمر با او می ماند ، آغاز کرد. وی پس از مدت کوتاهی حضور در یک کارخانه کاغذ دیواری ، در حالی که به نقاشی ادامه می داد به عنوان یک پوستر آزاد و طراح تبلیغات کار می کرد. در همین زمان ، ماگریت تابلوی آواز عشق توسط سورئالیست ایتالیایی جورجیو دو کیریکو را دید و چنان از تصاویر آن متاثر شد که آثار خودش را به مسیر جدیدی که به آن شناخته می شد فرستاد.


ماگریت با قرار دادن اشیا familiar آشنا و پیش پا افتاده مانند کلاه های بولر ، لوله ها و سنگها در زمینه ها و موقعیت های غیرمعمول غیرمعمول ، مضامین رمز و راز و جنون را برانگیخت تا فرضیات ادراک انسان را به چالش بکشد. ماگریت با کارهای اولیه ای مانند The Lock Jockey و The Menaced Assassin به سرعت به یکی از مهمترین هنرمندان بلژیک تبدیل شد و خود را در مرکز جنبش سورئالیسم نوپای خود یافت. اما هنگامی که اولین نمایش یک نفره او - در سال 1927 در Galerie le Centaure - با استقبال ضعیفی روبرو شد ، یک ماگریت دلسرد وطن خود را به مقصد فرانسه ترک کرد.

'خیانت به تصاویر'
ماگریت که در حومه Peruux-sur-Mae پاریس مستقر شد ، به سرعت با درخشانترین چراغهای سورئالیسم و ​​پدران بنیانگذار خود ، از جمله آندره برتون نویسنده ، Paul Éluard شاعر و Salvador Dalí ، Max Est و Joan Miró هنرمندان ، درگیر شد. طی چند سال آینده ، او آثار مهمی مانند عاشقان و آینه دروغین را تولید کرد و همچنین شروع به آزمایش استفاده از متن کرد ، همانطور که در نقاشی خیانت به تصاویر در سال 1929 مشاهده شد.

اما علی رغم پیشرفتی که ماگریت در هنر خود داشت ، هنوز موفق به کسب موفقیت مالی چشمگیری نشده بود و در سال 1930 ، او و جورجت به بروکسل بازگشتند ، و در آنجا با برادر کوچکتر خود پل یک آژانس تبلیغاتی ایجاد کردند. گرچه خواسته های استودیوی آنها طی چند سال آینده باعث شد ماگریت برای کارهای شخصی خود وقت کمی داشته باشد ، اما علاقه به نقاشی های وی بیشتر شد و به زودی او آنقدر فروش کرد که کارهای تجاری خود را پشت سر بگذارد.

سورئالیسم در نور کامل خورشید
در اواخر دهه 1930 ، محبوبیت تازه کشف شده ماگریت منجر به نمایش آثار وی در شهرهای نیویورک و لندن شد. با این حال ، شروع جنگ جهانی دوم به زودی مسیر زندگی و هنر وی را تغییر خواهد داد. تصمیم وی برای ماندن در بلژیک پس از اشغال نازی ها باعث اختلاف بین وی و آندره برتون شد و رنج و خشونت ناشی از جنگ او را از حالات غریب و تاریک سورئالیسم دور کرد. وی گفت: "در برابر بدبینی گسترده ، من اکنون جستجوی لذت و لذت را پیشنهاد می كنم." آثاری از این دوره ، مانند "بازگشت شعله" و "پاکسازی" ، این تغییر را با پالت های روشن تر و تکنیک امپرسیونیستی بیشتری نشان می دهد.

پس از جنگ ، ماگریت قطع رابطه خود با شاخه سورئالیسم برتون را هنگامی که وی و چند هنرمند دیگر مانیفیستی با عنوان "سورئالیسم در نور کامل خورشید" را امضا کردند ، نهایی کرد. دوره ای از آزمایش که در طی آن ماگریت نقاشی های جذاب و تحریک آمیز ایجاد کرد ، پیش از بازگشت به سبک و موضوع آشناتر خود ، از جمله تجسم دوباره جوک گمشده خود در سال 1948 ، در همان سال که اولین نمایشگاه یک نفره خود را در پاریس انجام داد ، نقاشی کرد.

"دامنه افسون شده" و "پسر انسان"
با ورود دهه 1950 ، ماگریت از علاقه مستمر بین المللی به کار خود لذت برد و به تولیدات پربار خود ادامه داد. در سال 1951 ، وی موظف شد چرخه نقاشی دیواری را برای کازینو در ناکو-ل-زوت ، شهری در سواحل بلژیک ترسیم کند. آنها در سال 1953 تکمیل و تحت عنوان "دامنه افسون شده" جشن برخی از شناخته شده ترین تصاویر وی بودند. کمیسیون های بیشتری در اطراف بلژیک دنبال شدند ، و همچنین نمایشگاه های بزرگ کارهای او در بروکسل و گالری Sidney Janis در نیویورک. برخی از مهمترین کارهای وی از این دوره شامل نقاشی Golconda و کلید شیشه ای است. او همچنین سیب نمادین را در کار خود وارد کرد ، شناخته شده ترین آن در پسر انسان در سال 1964 است.

بعدا زندگی و میراث
با وجود تشخیص سرطان لوزالمعده در سال 1963 ، ماگریت توانست برای یک نگاه گذشته به کار خود در موزه هنرهای مدرن به شهر نیویورک سفر کند. ماگریت همچنین در این مدت سایر رسانه ها را کاوش کرد و یک سری فیلم کوتاه ساخت که همسرش ژرژت در آن حضور داشت و همچنین مجسمه سازی را تجربه کرد. پس از یک دوره بیماری طولانی مدت ، در 15 آگوست 1967 ، ماگریت در سن 68 سالگی درگذشت. اثبات شد که تأثیر اصلی او بر هنرمندان پاپ مانند اندی وارهول است و از آن زمان در نمایشگاه های بی شماری در سراسر جهان جشن گرفته شده است. موزه ماگریت در سال 2009 در بروکسل افتتاح شد.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 254 تاريخ : 22 آبان 1399 ساعت: 15:0

Jan Vermeer هنرمند دوران طلایی هلند بیشتر به خاطر نقاشی های دلفت از جمله "نامه عشق" و "نمای دلفت" و "تصاویر مروارید" مانند "دختری با گوشواره مروارید" شناخته می شود.
جان ورمیر کی بود؟
یان ورمیر در سال 1652 به انجمن صنفی نقاشان دلفت پیوست. وی از 1662 تا 63 و بعداً نیز از 1669 تا 70 به عنوان رئیس آن فعالیت می کرد. از کارهای اولیه وی می توان به "دختری روی میز خوابیده" اشاره کرد. با بلوغ سبک او ، او "خیابان کوچک" و "منظره دلفت" را نقاشی کرد. پس از سال 1660 ، ورمیر "تصاویر مروارید" خود را نقاشی کرد ، از جمله "کنسرت" و "دختری با گوشواره مروارید".

اوایل زندگی
ورمیر در دلفت هلند متولد 31 اکتبر 1632 ، یکی از مشهورترین هنرمندان هلندی در تمام دوران است. آثار او قرن ها منبع الهام و شیفتگی بوده است ، اما بسیاری از زندگی او همچنان به عنوان یک رمز و راز باقی مانده است. پدرش ، رنینر ، از خانواده ای صنعتگر در شهر دلفت بود و مادرش ، دیگنا ، دارای یک پس زمینه فلاندی بود.

به نظر می رسد ورمیر پس از سابقه تعمید در یک کلیسای محلی ، نزدیک به 20 سال ناپدید شده است. او احتمالاً تربیتی کالوینیستی داشته است. پدرش به عنوان میخانه دار و تاجر هنر کار می کرد و ورمیر با فوت پدرش در سال 1652 وارث این دو تجارت بود. سال بعد ، ورمیر با کاترینا بولنز ازدواج کرد. بولنز کاتولیک بود و ورمیر به آیین خود گروید. این زوج نزد مادرش نقل مکان کردند و سرانجام 11 فرزند با هم دارند.

کارهای عمده
در سال 1653 ، ورمیر به عنوان یک نقاش اصلی در انجمن صنفی دلفت ثبت نام کرد. هیچ سابقه ای در مورد اینکه وی در چه کسی شاگردی کرده یا تحصیل در محل یا خارج از کشور وجود ندارد. ورمیر قطعاً حداقل با لئونارد برامر ، نقاش برجسته دلفت ، که یکی از حامیان اولیه او بود ، دوستی داشت. برخی از کارشناسان همچنین معتقدند که ورمیر ممکن است تحت تأثیر آثار رامبراند از طریق یکی از شاگردان رامبراند ، کارل فابریتیوس باشد.

تأثیر کاراواجو در آثار اولیه ورمیر ، از جمله "پروکوریس" (1656) مشهود است. این نقاش همچنین در "دیانا و همنشینانش" (566-555) و در "مسیح در خانه مریم و مارتا" (حدود 1655) به بررسی اسطوره پرداخت. با پایان دهه ، سبک منحصر به فرد ورمر شروع به ظهور کرد.

بسیاری از شاهکارهای ورمیر بر صحنه های داخلی تمرکز دارند ، از جمله "شیردوش" (حدود 1657-58). این تصویر از زنی در میان کارهایش دو نشان تجاری وی را به نمایش می گذارد: ارائه واقع گرایانه چهره ها و اشیا و شیفتگی او به نور. بسیاری از آثار وی از کیفیت درخشانی برخوردار هستند ، از جمله پرتره "دختری با گوشواره مروارید" (1665).

ورمیر در دلفت از موفقیت هایی برخوردار شد و آثار خود را به تعداد کمی از مجموعه داران محلی فروخت. وی همچنین مدتی به عنوان رئیس اتحادیه هنری محلی خدمت کرد. با این حال ، ورمیر در طول زندگی خود در خارج از جامعه خود شناخته شده نبود.

سالهای پایانی ، مرگ و میراث
ورمر در سالهای پایانی خود از نظر اقتصادی سختی کشید ، دلیل عمده آن این بود که اقتصاد هلند پس از حمله این کشور توسط فرانسه در سال 1672 به شدت آسیب دیده است. ورمیر به دلیل مرگش بسیار بدهکار بود. وی در 16 دسامبر 1675 در دلفت درگذشت.

از زمان درگذشت ، ورمیر به یک هنرمند مشهور جهانی تبدیل شد و آثارش در بسیاری از موزه های برجسته جهان آویخته شده است. ورمیر علی رغم اینکه امروز بسیار مورد تحسین قرار می گیرد ، میراث کوچکی را از نظر کارهای واقعی به یادگار گذاشت - تقریباً 36 نقاشی رسماً به نقاش نسبت داده شده است.

یکی از مشهورترین آثار ورمیر از رمان دختری با گوشواره مروارید ، ساخته تریسی شوالیه ، و همچنین اقتباس فیلم از این کتاب در سال 2003 الهام گرفته است.

در سال 2018 ، گالری تصاویر سلطنتی Mauritshuis در لاهه ، هلند ، قرار بود یک مطالعه دو هفته ای غیر تهاجمی درباره "دختری با گوشواره مروارید" آغاز کند. این موزه با بهره گیری از فناوری های جدید اکتشافی ، پاسخ به س questionsالات چند صد ساله در مورد تکنیک ها و مواد ورمیر را برای نقاشی پاسخ داد.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 327 تاريخ : 21 آبان 1399 ساعت: 15:0

اخراج از سورئالیست ها
با نزدیک شدن جنگ در اروپا ، به ویژه در اسپانیا ، دالی با اعضای جنبش سورئالیسم درگیر شد. در "دادرسی" که در سال 1934 برگزار شد ، وی از گروه اخراج شد. او از موضع گیری در برابر مبارز اسپانیایی ، فرانسیسکو فرانکو (در حالی که هنرمندان سورئالیست مانند لوئیس بونوئل ، پیکاسو و میرو چنین موضعی داشتند) امتناع ورزیده بود ، اما مشخص نیست که آیا این امر مستقیماً به اخراج وی منجر شده است. به طور رسمی ، به دالی اطلاع داده شد که اخراج وی به دلیل تکرار "فعالیت ضد انقلابی مربوط به جشن فاشیسم در زمان آدولف هیتلر" بوده است. همچنین این احتمال وجود دارد که اعضای جنبش نسبت به برخی از بازیهای عمومی دالی ابراز شور کرده باشند. با این حال ، برخی از مورخان هنر معتقدند که اخراج وی بیشتر ناشی از نزاع با آندره برتون رهبر سورئالیست بوده است.

دالی علی رغم اخراج از جنبش ، تا دهه 1940 به شرکت در چندین نمایشگاه بین المللی سورئالیست ادامه داد. وی در افتتاحیه نمایشگاه سورئالیست لندن در سال 1936 ، در حالی که ملبس به لباس سفید بود ، یک نشانه بیلیارد و یک جفت گرگ سگ روسی راه می رفت ، سخنرانی با عنوان "Fantomes paranoiaques athentiques" ("اشباح معتبر پارانوئید") را ارائه داد. وی بعداً گفت كه لباس او تصویری از "فرو رفتن در اعماق" ذهن انسان است.

در طول جنگ جهانی دوم ، دالی و همسرش به ایالات متحده مهاجرت کردند. آنها تا سال 1948 در آنجا ماندند و دوباره به کاتالونیا محبوب او بازگشتند. این سالها برای دالی مهم بود. موزه هنرهای مدرن متروپولیتن در نیویورک در سال 1941 نمایشگاه گذشته نگر خود را به او اهدا کرد. به دنبال آن زندگی نامه مخفیانه سالوادور دالی (1942) منتشر شد. همچنین در این مدت ، تمرکز دالی از سورئالیسم دور شد و به دوره کلاسیک او رسید. درگیری وی با اعضای جنبش سوررئالیسم همچنان ادامه داشت ، اما دالی دلسرد به نظر نمی رسید. ذهن او که همیشه در حال گسترش بود ، به سوژه های جدیدی می پرداخت.


موزه تئاتر دالی
در طول 15 سال آینده ، دالی مجموعه ای از 19 بوم بزرگ را نقاشی کرد که شامل مضامین علمی ، تاریخی یا مذهبی بود. او اغلب این دوره را "عرفان هسته ای" می نامید. در طول این مدت ، کارهای هنری او تلفیقی از جزئیات دقیق و تخیل خارق العاده و بی حد و حصر را به دست آورد. او می تواند توهمات نوری ، هولوگرافی و هندسه را در نقاشی های خود بگنجاند. بیشتر کارهای او حاوی تصاویری بود که هندسه الهی ، DNA ، مکعب هایپر و مضامین مذهبی عفت را به تصویر می کشید.

از سال 1960 تا 1974 ، دالی بیشتر وقت خود را به ایجاد Teatro-Museo Dalí (موزه تئاتر دالی) در فیگورس اختصاص داد. ساختمان موزه قبلاً تئاتر شهرداری فیگورس را در خود جای داده بود ، جایی که دالی در 14 سالگی نمایشگاه عمومی خود را دید (ساختار اصلی قرن 19 در اواخر جنگ داخلی اسپانیا تخریب شده بود). در آن سوی خیابان Teatro-Museo Dalí کلیسای Sant Pere واقع شده است ، جایی که دالی غسل تعمید داده شد و اولین هیئت خود را گرفت (مراسم خاکسپاری وی بعداً نیز در آنجا برگزار می شود) ، و خانه ای که وی متولد شده است فقط سه بلوک است. .

Teatro-Museo Dalí رسماً در سال 1974 افتتاح شد. ساختمان جدید از ویرانه های قدیمی ساخته شده و بر اساس یکی از طرح های دالی شکل گرفته و به عنوان بزرگترین سازه سورئالیستی جهان معرفی شده است که شامل مجموعه ای از فضاها است که یک شی object هنری واحد را تشکیل می دهد که در آن هر عنصر جزئی جدا نشدنی از کل است. این سایت همچنین به دلیل استقرار گسترده ترین کار توسط این هنرمند ، از ابتدای تجربیات هنری گرفته تا آثاری که در سالهای آخر زندگی ایجاد کرده است ، شناخته شده است. چندین اثر در معرض نمایش دائمی صریحاً برای موزه ایجاد شده است.

همچنین در سال 1974 ، دالی روابط تجاری خود را با مدیر پیتر مور منحل کرد. در نتیجه ، کلیه حقوق مجموعه وی بدون اجازه وی توسط سایر مدیران مشاغل به فروش رسید و وی ثروت زیادی را از دست داد. دو جمع کننده ثروتمند هنر آمریکایی ، A. Reynolds Morse و همسرش Eleanor ، که دالی را از سال 1942 می شناختند ، سازمانی به نام "دوستان Dalí" و بنیادی برای کمک به تأمین مالی این هنرمند تاسیس کردند. این سازمان همچنین موزه سالوادور دالی را در سن پترزبورگ ، فلوریدا تأسیس کرد.
سالهای آخر
در سال 1980 ، دالی به دلیل اختلال حرکتی که باعث لرزش و ضعف دائمی در دستانش شد ، مجبور به کناره گیری از نقاشی شد. دیگر توانایی نگه داشتن برس رنگ را نداشت و توانایی بیان خود را به همان روشی که از همه بهتر بلد بود از دست داد. فاجعه بیشتر در سال 1982 اتفاق افتاد ، زمانی که همسر و دوست داشتنی دالی ، گالا ، درگذشت. این دو واقعه او را به یک افسردگی عمیق فرو برد. او به پوبول نقل مکان کرد ، در قلعه ای که برای Gala خریداری و تغییر شکل داده بود ، احتمالاً برای پنهان شدن از دید مردم یا به قول بعضی ها مرگ. در سال 1984 ، دالی به شدت در آتش سوخته است. وی به دلیل جراحات وارده به صندلی چرخدار بود. دوستان ، حامیان و هنرمندان دیگر او را از قلعه نجات داده و به فیگورس بازگرداندند و او را در Teatro-Museo راحت کردند.

در نوامبر 1988 ، دالی با قلبی نارسا وارد بیمارستانی در فیگورس شد. پس از بهبودی مختصر ، دوباره به تئاتر-موزه بازگشت. در 23 ژانویه 1989 ، دالی در شهر تولد خود ، در 84 سالگی بر اثر نارسایی قلبی درگذشت. مراسم خاکسپاری وی در تئاتر-موزه برگزار شد ، جایی که وی در یک سردابه دفن شد.

پرونده پدری و نمایشگاه جدید
در تاریخ 26 ژوئن 2017 ، یک قاضی در دادگاه مادرید دستور داد که جسد دالی را برای حل و فصل پرونده پدری بیرون کشند. یک زن 61 ساله اسپانیایی به نام ماریا پیلار آبل مارتینز ادعا کرد که مادرش هنگامی که به عنوان کنیزکار برای همسایگان خود در بندر لیگات ، شهری در شمال شرقی اسپانیا کار می کرد ، با این هنرمند رابطه برقرار کرده است.

قاضی دستور داد جنازه این هنرمند را به دلیل "کمبود بقایای بیولوژیکی یا شخصی دیگر" برای بیرون کشیدن از DNA مارتینز نبش قبر کنند. بنیاد گالا-سالوادور دالی ، که املاک دالی را مدیریت می کند ، از این حکم درخواست تجدید نظر کرد ، اما نبش قبر در ماه بعد انجام شد. در ماه سپتامبر ، نتایج آزمایشات DNA نشان داد که دالی پدر نبوده است.

در ماه اکتبر ، این هنرمند با اعلام یک نمایشگاه در موزه دالی در سن پترزبورگ ، فلوریدا ، برای جشن دوستی و همکاری با طراح مد ایتالیایی السا اسکیاپارلی ، دوباره در اخبار قرار گرفت. این دو به خاطر ایجاد مشترک "لباس خرچنگ دریایی" که توسط جامعه اجتماعی آمریکایی "والیس سیمپسون" پوشیده شده بود ، معروف شد و بعداً با ادوارد هشتم پادشاه انگلیس ازدواج کرد.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 144 تاريخ : 20 آبان 1399 ساعت: 15:0

در حالی که نگاه غیرسیاسی دالی به زندگی مانع از پیروی دقیق وی می شد ، فلسفه دادا در طول زندگی بر کار او تأثیر گذاشت.

در بین سالهای 1926 تا 1929 ، دالی چندین سفر به پاریس انجام داد و در آنجا با نقاشان و روشنفکران تأثیرگذاری مانند پیکاسو که از آنها احترام داشت دیدار کرد. در این مدت ، دالی تعدادی از آثار را نقاشی کرد که تأثیر پیکاسو را نشان می دهد. وی همچنین با جوآن میرو ، نقاش و مجسمه ساز اسپانیایی آشنا شد که به همراه شاعر پاول اولوارد و نقاش ماگریت ، دالی را به سورئالیسم معرفی کرد. در این زمان ، دالی با سبک های امپرسیونیسم ، آینده گرایی و کوبیسم کار می کرد. نقاشی های دالی با سه مضمون کلی مرتبط شد: 1) جهان انسان و احساسات ، 2) نمادگرایی جنسی و 3) تصاویر ایدئوگرافی.

همه این آزمایشات منجر به اولین دوره سورئالیستی دالی در سال 1929 شد. این نقاشی های روغن کلاژهای کوچک تصاویر رویایی او بودند. در کارهای او یک تکنیک کلاسیک دقیق و متأثر از هنرمندان دوره رنسانس به کار رفته بود که با فضای "رویای غیرواقعی" که با شخصیتهای توهم آمیز عجیب و غریب ایجاد می کرد مغایرت دارد. حتی قبل از این دوره ، دالی خواننده مشتاق نظریه های روانکاوی زیگموند فروید بود. سهم عمده دالی در جنبش سورئالیسم همان چیزی بود که وی آن را "روش انتقادی پارانویا" خواند ، تمرین ذهنی دسترسی به ناخودآگاه برای تقویت خلاقیت هنری. دالی از این روش برای خلق واقعیتی از رویاها و افکار ناخودآگاه خود استفاده می کند و بدین ترتیب واقعیت ذهنی را به آنچه می خواست تغییر می دهد و نه لزوماً آنچه که هست. از نظر دالی ، این به روشی برای زندگی تبدیل شد.


در سال 1929 ، دالی هنگامی که با لوئیس بونوئل در دو فیلم Un Chien andalou (یک سگ آندلوسی) و L'Age d'or (دوران طلایی ، 1930) ، با سابقه همکاری کرد ، اکتشاف هنری خود را به دنیای فیلم سازی گسترش داد. که به خاطر صحنه افتتاحیه آن مشهور است - یک برش شبیه سازی شده چشم انسان توسط تیغ. هنر دالی چندین سال بعد در فیلم دیگری به نام Spellbound آلفرد هیچکاک (1945) با بازیگری گریگوری پک و اینگرید برگمن ظاهر شد. نقاشی های دالی در یک سکانس رویایی در فیلم مورد استفاده قرار گرفت و با دادن سرنخ هایی برای حل رمز و راز شخصیت روانی برای مشکلات روانشناختی جان بالانتین ، به طرح کمک کرد.
در آگوست 1929 ، دالی با النا دیمیتریونا دیاکونووا (که گاهی اوقات او را النا ایوانورنا دیاکونووا می نوشتند) مهاجر روسی 10 سال بزرگتر ملاقات کرد. در آن زمان ، او همسر نویسنده سورئالیست پاول ایلوارد بود. بین دالی و دیاکونوا جذابیت روحی و جسمی شدیدی ایجاد شد و او خیلی زود الوارد را برای معشوق جدیدش ترک کرد. دیاکونووا که با نام "گالا" نیز شناخته می شود ، موزه و الهام دالی بود و سرانجام همسر وی خواهد شد. او به تعادل - یا شاید بتوان گفت تعادل - نیروهای خلاق در زندگی دالی کمک کرد. او با بیانات و تخیلات وحشیانه خود قادر به پرداختن به جنبه تجاری هنرمندی نبود. گالا به امور حقوقی و مالی خود رسیدگی می کرد و با نمایندگی ها و مروجان نمایشگاه به توافق می رسید. این دو در یک مراسم مدنی در سال 1934 ازدواج کردند.

تا سال 1930 ، دالی به چهره ای مشهور از جنبش سورئالیسم تبدیل شد. ماری-لور دو نوایل و ویسکونت و ویسکونتس چارلز اولین مشتری وی بودند. اشراف فرانسوی ، زن و شوهر ، در اوایل قرن بیستم سرمایه گذاری زیادی در هنر آوانگارد انجام دادند. یکی از مشهورترین نقاشی های دالی که در این زمان تولید شده است - و شاید مشهورترین اثر سوررئالیستی - تداوم حافظه (1931) بود. این نقاشی که گاهی اوقات Soft Watches نامیده می شود ، ساعت های جیبی ذوب شده را در محیطی منظره نشان می دهد. گفته می شود که این نقاشی ایده های مختلفی را در درون تصویر منتقل می کند ، اساساً اینکه زمان سخت نیست و همه چیز تخریب پذیر است.
در اواسط دهه 1930 ، دالی به دلیل شخصیت رنگارنگ خود به اندازه کارهای هنری بدنام شده بود ، و برای برخی از منتقدان هنری ، اولی تحت الشعاع دوم قرار گرفت. در حضورهای عمومی دالی که اغلب با سبیل اغراق آمیز بلند ، روپوش و چوب دستی استفاده می شد ، رفتارهای غیرمعمولی از خود نشان می داد. در سال 1934 ، جولیان لوی ، فروشنده هنر ، دالی را در نمایشگاهی در نیویورک به آمریکا معرفی کرد که باعث جنجال های زیادی شد. در یک توپ که به احترام او برگزار شد ، دالی ، به سبک پر زرق و برق مشخص ، ظاهر شد که در آن قسمت از سینه یک جعبه شیشه ای قرار داشت که حاوی یک برنج بود.

اخراج از سورئالیست ها
با نزدیک شدن جنگ در اروپا ، به ویژه در اسپانیا ، دالی با اعضای جنبش سورئالیسم درگیر شد. در "دادرسی" که در سال 1934 برگزار شد ، وی از گروه اخراج شد. او از موضع گیری در برابر مبارز اسپانیایی ، فرانسیسکو فرانکو (در حالی که هنرمندان سورئالیست مانند لوئیس بونوئل ، پیکاسو و میرو چنین موضعی داشتند) امتناع ورزیده بود ، اما مشخص نیست که آیا این امر مستقیماً به اخراج وی منجر شده است. به طور رسمی ، به دالی اطلاع داده شد که اخراج وی به دلیل تکرار "فعالیت ضد انقلابی مربوط به جشن فاشیسم در زمان آدولف هیتلر" بوده است. همچنین این احتمال وجود دارد که اعضای جنبش نسبت به برخی از بازیهای عمومی دالی ابراز شور کرده باشند. با این حال ، برخی از مورخان هنر معتقدند که اخراج وی بیشتر ناشی از نزاع با آندره برتون رهبر سورئالیست بوده است.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 154 تاريخ : 19 آبان 1399 ساعت: 15:0

سالوادور دالی هنرمند اسپانیایی و نماد سورئالیست شاید بیشتر به خاطر نقاشی ساعتهای ذوبش ، ماندگاری حافظه مشهور است.
سالوادور دالی کی بود؟
سالوادور دالی از همان کودکی به تمرین هنر خود تشویق می شد و سرانجام برای ادامه تحصیل به آکادمی مادرید می رفت. در دهه 1920 ، او به پاریس رفت و شروع به تعامل با هنرمندانی مانند پابلو پیکاسو ، رنه ماگریت و میرو کرد که منجر به اولین مرحله سورئالیسم دالی شد. او شاید بیشتر به خاطر نقاشی "ماندگاری حافظه" در سال 1931 شناخته شود که ساعت های ذوب شده را در یک فضای منظره نشان می دهد. ظهور رهبر فاشیست ، فرانسیسکو فرانکو در اسپانیا منجر به اخراج این هنرمند از جنبش سورئالیسم شد ، اما این مانع از نقاشی او نشد.
اوایل زندگی
دالی در 11 مه 1904 در فیگوئر اسپانیا ، واقع در 16 مایلی مرز فرانسه در دامنه کوههای پیرنه ، سالوادور فیلیپه ژاینتو دالی و دومنیک متولد شد. پدرش ، سالوادور دالی و کوسی ، یک وکیل و محضر از طبقه متوسط ​​بود. پدر دالی رویکرد انضباطی سختگیری در تربیت فرزندان داشت - روشی برای تربیت فرزند که با مادرش ، فیلیپا دومنش فرس در تضاد بود. او اغلب دالی جوان را در هنر و عادتهای عجیب و غریب زودهنگام خود غرق می کرد.
گفته شده است که دالی جوان کودکی زودرس و باهوش ، مستعد خشم علیه والدین و همکلاسی های خود بود. در نتیجه ، دالی مورد خشونت خشن دانش آموزان مسلط یا پدرش قرار گرفت. دالی بزرگ تر ، طغیان و یا عجیب و غریب پسرش را تحمل نمی کند و او را به شدت مجازات می کند. روابط آنها هنگامی که دالی هنوز جوان بود ، وخیم شد ، زیرا رقابت بین او و پدرش برای محبت فیلیپا بیشتر شد.

دالی یک برادر بزرگتر داشت ، 9 ماه قبل از او متولد شد ، همچنین سالوادور نام داشت که در اثر ورم معده و روده درگذشت. بعداً در زندگی خود ، دالی اغلب این داستان را تعریف می کرد که وقتی 5 ساله بود ، پدر و مادرش او را به قبر برادر بزرگترش بردند و به او گفتند که او تناسخ مجدد برادرش بود. دالی در نثر متافیزیکی که مرتباً از آن استفاده می کرد ، یادآوری کرد: "[ما] مانند دو قطره آب به یکدیگر شباهت داشتیم ، اما بازتاب های متفاوتی داشتیم." او "احتمالاً اولین نسخه از خودم بود ، اما کاملاً مطلق تصور می کرد."

دالی ، به همراه خواهر کوچکترش آنا ماریا و والدینش ، اغلب اوقات را در خانه تابستانی خود در دهکده ساحلی کاداکس می گذراندند. در سنین پایین ، دالی در حال تولید نقاشی های بسیار پیچیده بود ، و هر دو پدر و مادر او به شدت از استعداد هنری او حمایت می کردند. در اینجا بود که والدینش قبل از ورود به مدرسه هنر برای او استودیوی هنری ساختند.


والدین دالی پس از شناخت استعداد بی حد و حصر او ، در سال 1916 او را به مدرسه نقاشی در Colegio de Hermanos Maristas و Instituto در فیگورس ، اسپانیا فرستادند. پوشیدن لباس عجیب و غریب و موهای بلند. پس از آن سال اول تحصیل در مدرسه هنر ، او هنگام تعطیلات با خانواده خود نقاشی مدرن را در کاداکس کشف کرد. در آنجا ، وی همچنین با Ramon Pichot ، یک هنرمند محلی که اغلب به پاریس می رفت ، ملاقات کرد. سال بعد ، پدرش نمایشگاهی از نقاشی های ذغال دالی را در خانه خانواده ترتیب داد. تا سال 1919 ، این هنرمند جوان اولین نمایشگاه عمومی خود را در تئاتر شهرداری فیگورس برگزار کرد.

در سال 1921 ، مادر دالی ، فیلیپا ، در اثر سرطان پستان درگذشت. دالی در آن زمان 16 ساله بود و از دست دادن بسیار ویران شد. پدرش با خواهر همسر متوفی خود ازدواج کرد ، که دالی جوان را نزدیکتر به پدرش دوست نداشت ، گرچه به عمه خود احترام می گذاشت. پدر و پسر در طول زندگی خود ، تا زمان مرگ دالی بزرگ ، بر سر بسیاری از موضوعات مختلف جنگ می کردند.

هنرستان و سوررئالیسم
در سال 1922 ، دالی در آکادمی سن فرناندو مادرید ثبت نام کرد. او در محل اقامت دانش آموزان مدرسه اقامت گزید و خیلی زود عجیب و غریب بودن خود را به سطح جدیدی رساند ، موهای بلند و سوزش ساق پا را رشد داد و به سبک آستیس انگلیسی در اواخر قرن نوزدهم لباس پوشید. در طول این مدت ، او تحت تأثیر چندین سبک هنری مختلف ، از جمله متافیزیک و کوبیسم قرار گرفت ، که باعث جلب توجه دانشجویان دیگرش شد - گرچه احتمالاً او هنوز جنبش کوبیسم را کاملاً درک نکرده بود.
در سال 1923 ، دالی به دلیل انتقاد از معلمان خود و ادعای شروع شورش در میان دانشجویان به دلیل انتخاب استادی آکادمی ، از آکادمی محروم شد. در همان سال ، وی به جرم حمایت از جنبش جدایی طلب دستگیر و مدت کوتاهی در جیرونا زندانی شد ، اگرچه دالی در آن زمان واقعاً غیرسیاسی بود (و در بیشتر زندگی خود چنین بود). وی در سال 1926 به آکادمی بازگشت ، اما اندکی قبل از امتحانات نهایی به دلیل اعلام اینکه هیچ یک از اعضای هیئت علمی صلاحیت کافی برای معاینه وی را نداشت ، برای همیشه اخراج شد.
دالی در حالی که در مدرسه بود ، کاوش در اشکال مختلف هنری از جمله نقاشان کلاسیک مانند رافائل ، برونزینو و دیگو ولازکز (که سبیل های فر را امضا his کرده است) شروع کرد. او همچنین در جنبش های هنری آوانگارد مانند دادا ، جنبشی ضد استقرار پس از جنگ جهانی اول سر و کار داشت.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 149 تاريخ : 18 آبان 1399 ساعت: 15:0

علاوه بر این ، اقدامات ارتقا دهنده خود باعث می شد که او یک شخص قلابی باشد و گاهی اوقات مصاحبه هایی انجام می داد که در آن جواب های او نوشته شده بود. وقتی هانس ناموت ، یک عکاس مستند ، شروع به تولید فیلمی از پولاک کرد ، پولاک "اجرا" برای دوربین را غیرممکن دانست. در عوض ، او به نوشیدن سنگین بازگشت.

نمایش سال 1950 پولاک در گالری پارسونز فروش نداشت ، اگرچه بسیاری از نقاشی های موجود ، مانند شماره 4 ، 1950 او امروز شاهکار محسوب می شوند. در این زمان بود که پولاک شروع به در نظر گرفتن عناوین نمادین گمراه کننده کرد و در عوض شروع به استفاده از اعداد و تاریخ ها برای هر کاری کرد که به پایان رساند. هنر پولاک نیز تیره تر شد. او روش "قطره ای" را کنار گذاشت و نقاشی را به رنگ سیاه و سفید آغاز کرد ، که ثابت نشد. افسانه و دلگیر ، پولاک مرتباً با دوستانش در نزدیکی Cedar Bar ملاقات می کرد و تا زمان بسته شدن مشروبات الکلی می نوشید و درگیری های شدیدی را تجربه می کرد.

کراسنر که نگران سلامتی پولاک بود ، مادر پولاک را به کمک دعوت کرد. حضور او به ثبات پولاک کمک کرد و او دوباره شروع به نقاشی کرد. وی در این دوره شاهکار خود را به نام The Deep به پایان رساند. اما هرچه تقاضا برای هنر پولاک از سوی مجموعه داران افزایش می یابد ، فشارهایی که او احساس می کند و همچنین الکلی بودن او نیز افزایش می یابد.

سقوط و مرگ
کراسنر که از نیازهای پولاک غرق شده بود ، دیگر قادر به کار نبود. ازدواج آنها با مشکل روبرو شد و سلامتی پولاک رو به شکست بود. او شروع به خواستگاری با زنان دیگر کرد. تا سال 1956 ، او نقاشی را ترک کرد و ازدواجش به هم ریخته بود. کراسنر با بی میلی راهی پاریس شد تا به پولاک فضا بدهد.

درست بعد از ساعت 10 شب در 11 آگوست 1956 ، پولاک که در حال نوشیدن بود ، ماشین خود را با درختی که کمتر از یک مایل از خانه اش فاصله داشت ، تصادف کرد. روت کلیگمن ، دوست دختر او در آن زمان ، از ماشین به پایین پرتاب شد و زنده ماند. مسافر دیگری به نام ادیت متزگر کشته شد و پولاک 50 فوت به هوا و درون درخت توس پرتاب شد. او بلافاصله درگذشت.

کراسنر برای دفن پولاک از فرانسه بازگشت و متعاقباً عزاداری کرد که تا آخر عمر ادامه دارد. کراسنر با حفظ خلاقیت و بهره وری خود ، 20 سال دیگر زندگی و نقاشی کرد. او همچنین فروش نقاشی های پولاک را مدیریت کرد و آنها را با دقت در موزه ها توزیع کرد. کراسنر پیش از مرگ بنیاد پولاک-کراسنر را تأسیس کرد که به هنرمندان جوان و آینده دار کمک هزینه می کند. هنگامی که کراسنر در 19 ژوئن 1984 درگذشت ، ارزش این املاک 20 میلیون دلار بود.

میراث
در دسامبر 1956 ، یک سال پس از مرگش ، به Pollock یک نمایشگاه یادبود گذشته نگر در موزه هنرهای مدرن در شهر نیویورک داده شد ، و سپس یک نمایشگاه دیگر در سال 1967 برگزار شد. هم MoMA در نیویورک و هم تیت در لندن. وی همچنان یکی از تأثیرگذارترین هنرمندان قرن بیستم است.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 147 تاريخ : 17 آبان 1399 ساعت: 15:0

جکسون پولاک ، هنرمند مشهور قرن بیستم ، با تکنیک های منحصر به فرد نقاشی انتزاعی ، انقلابی در دنیای هنر مدرن ایجاد کرد.
جکسون پولاک کی بود؟
هنرمند جکسون پولاک قبل از ترک فنون سنتی برای کشف اکسپرسیونیسم انتزاعی از طریق پاشیدن و قطعات عملی خود ، که شامل ریختن رنگ و سایر رسانه ها به طور مستقیم بر روی بوم ها بود ، زیر نظر توماس هارت بنتون تحصیل کرد. پولاک به دلیل کنوانسیون هایش هم مشهور بود و هم مورد انتقاد قرار گرفت. وی پس از رانندگی در حالت مستی و تصادف با درخت در نیویورک در سال 1956 ، در سن 44 سالگی درگذشت.

اوایل زندگی
پل جکسون پولاک در 28 ژانویه 1912 در کودی ، وایومینگ متولد شد. پدرش ، لروی پولاک ، یک کشاورز و یک نقشه بردار دولتی بود و مادرش ، استلا می مک کلور ، زنی سرسخت و با آرزوهای هنری بود. وی که کوچکترین فرزند از پنج برادر بود ، کودکی نیازمند بود و غالباً در جستجوی توجهی بود که از او جلب نمی شد.

در طول جوانی ، خانواده پولاک در غرب ، آریزونا و سراسر کالیفرنیا نقل مکان کرد. هنگامی که پولاک 8 ساله بود ، پدرش که یک الکل سو ab مصرف کننده بود ، خانواده را ترک کرد و برادر بزرگتر پولاک ، چارلز ، برای او مانند پدر شد. چارلز یک هنرمند بود و به عنوان بهترین در خانواده شناخته می شد. وی تأثیر چشمگیری در بلند پروازهای برادر کوچکترش داشت. در حالی که خانواده در لس آنجلس زندگی می کردند ، پولاک در دبیرستان هنرهای دستی ثبت نام کرد و در آنجا علاقه و علاقه خود به هنر را کشف کرد. وی قبل از اینکه مدرسه را رها کند به دلیل فعالیتهای خلاقانه اش دو بار اخراج شد.

در سال 1930 ، در سن 18 سالگی ، پولاک به شهر نیویورک نقل مکان کرد تا با برادرش چارلز زندگی کند. او به زودی شروع به تحصیل با معلم هنری چارلز ، نقاش نماینده منطقه ای ، توماس هارت بنتون ، در لیگ دانشجویان هنر کرد. پولاک بیشتر وقت خود را با بنتون می گذراند ، و اغلب از پسر کوچک بنتون مراقبت می کرد و بنتونها سرانجام به خانواده ای تبدیل شدند که پولاک احساس می کرد او هرگز نداشته است.
دوران افسردگی
در دوران رکود ، رئیس جمهور فرانکلین D. روزولت برنامه ای را آغاز کرد به نام پروژه آثار هنری عمومی ، یکی از بسیاری که قصد داشت شروع اقتصاد باشد. پولاک و برادرش سانفورد ، معروف به ساند ، هر دو با بخش نقاشی دیواری PWA کار کردند. برنامه WPA منجر به هزاران اثر هنری از پولاک و معاصرانی مانند خوزه کلمنته اوروزکو ، ویلم دی کونینگ و مارک روتکو شد.

اما علیرغم مشغول بودن به کار ، پولاک نتوانست از نوشیدن دست بکشد. در سال 1937 ، وی تحت درمان روانپزشکی برای اعتیاد به الکل از یک تحلیلگر یونگیایی قرار گرفت که به علاقه خود به نمادگرایی و هنر بومی آمریکا دامن زد. در سال 1939 ، پولاک نمایش پابلو پیکاسو را در موزه هنر مدرن کشف کرد. تجربه هنری پیکاسو پولاک را ترغیب کرد تا مرزهای کار خودش را بپیماید.

عشق و کار
در سال 1941 (برخی منابع می گویند 1942) ، پولاک در یک مهمانی با لی کراسنر ، یک هنرمند معاصر یهودی و یک نقاش تثبیت شده ، ملاقات کرد. وی بعداً از پولاک در استودیوی وی دیدن کرد و تحت تأثیر هنر وی قرار گرفت. آنها خیلی زود عاشقانه درگیر شدند.

در همین زمان ، پگی گوگنهایم ابراز علاقه به نقاشی های پولاک را آغاز کرد. در جلسه ای که وی با پیت نورمن نقاش داشت ، وی برخی از نقاشی های پولاک را که روی زمین افتاده بود دید و اظهار داشت که هنر پولاک احتمالاً اصلی ترین هنری است که آمریکایی دیده است. گوگنهایم بلافاصله پولاک را منعقد کرد.

کراسنر و پولاک در اکتبر 1945 ازدواج کردند و با کمک وام از گوگنهایم یک خانه کشاورزی در منطقه اسپرینگز در شرق همپتون ، در لانگ آیلند خریداری کردند. گوگنهایم کمک هزینه ای به کار پولاک داد و کراسنر وقت خود را صرف کمک به تبلیغ و مدیریت کارهای هنری خود کرد. پولاک از حضور دوباره در کشور ، در محاصره طبیعت ، که تأثیر زیادی در پروژه های او داشت ، خوشحال شد. او از محیط جدیدش و از همسر حمایتگرش انرژی می گرفت. در سال 1946 ، او انبار را به یک استودیوی خصوصی تبدیل کرد ، جایی که او همچنان به تکنیک "قطره ای" خود ادامه می داد ، رنگی که به معنای واقعی کلمه از وسایلش ریخته و روی بوم هایی که به طور معمول روی زمین قرار می داد ، می رود.

در سال 1947 ، گوگنهایم پولاک را به بتی پارسونز واگذار کرد ، وی قادر به پرداخت کمک هزینه ای به او نبود اما با فروش آثار هنری او پول می داد.

"دوره قطره ای"
مشهورترین نقاشی های پولاک در این "دوره قطره ای" بین سالهای 1947 و 1950 ساخته شده است. وی پس از نمایش در چهار صفحه ، در 8 آگوست 1949 ، در مجله Life محبوبیت زیادی پیدا کرد. در این مقاله از پولاک س askedال شد ، "آیا او بزرگترین نقاش زنده در ایالات متحده است؟" مقاله زندگی یک شبه زندگی پولاک را تغییر داد. بسیاری از هنرمندان دیگر از شهرت وی ابراز ناراحتی کردند و برخی از دوستان او ناگهان رقیب شدند. با افزایش شهرت وی ، برخی از منتقدان پولاک را کلاهبرداری خواندند که باعث شد حتی وی کارهای خودش را زیر سال ببرد. در این مدت او اغلب به کراسنر نگاه می کرد تا مشخص کند کدام نقاشی خوب است ، و قادر به ایجاد تفاوت نیست.
در سال 1949 نمایش پولاک در گالری بتی پارسونز به فروش رسید و او ناگهان به عنوان پردرآمدترین نقاش آوانگارد در آمریکا درآمد. اما شهرت برای پولاک خوب نبود ، که در نتیجه آن ، حتی از هنرمندان دیگر نیز بیزار شد توماس هارت بنتون ، معلم و مربی سابق او.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 147 تاريخ : 16 آبان 1399 ساعت: 15:0

بدون شک یکی از جذاب ترین و با استعدادترین هنرمندان دو قرن گذشته نقاش ارمنی - روسی ایوان آیوازوفسکی بود. از نظر قومی ارمنی ، وی در شهر Feodosiya متولد شد که در آن زمان بخشی از امپراتوری روسیه بود. امروز Feodosiya شهری بندری در کریمه اوکراین است.

اگرچه آیوازوفسکی در سال 1817 در خانواده ای فقیر متولد شد ، اما پدرش با ارائه آموزش با کیفیت بالا ، به او آموزش داد که به چندین زبان روان صحبت کند ، کار شگفت انگیزی انجام داد. آیوازوفسکی جوان همچنین از کودکی پتانسیل هنری خارق العاده ای از خود نشان داد ، که نشان داد بلیط او برای زندگی در آینده ثروت و شهرت به عنوان یکی از درخشان ترین هنرمندان اروپا است.

آیوازوفسکی کرسی ای را در سالن ورزشی شماره 1 سیمفروپل به دست آورد. مهمترین آموزش وی در آکادمی هنر سن پترزبورگ روسیه بود - استعداد خام او پرداخت هزینه تحصیلات درجه یک بود.

احتمالاً بهترین هنرمند Seascape
ایوان آیازوفسكی بیش از همه به دلیل نقاشی منظره های دریایی با شكوه شناخته شده است و از بهترین های این گروه ، شاید "بهترین" در طول تاریخ شناخته می شود. نیمی از کارهای زندگی او ، که بسیار زیاد بود ، صحنه های اقیانوس را با کشتی ها ، غروب های خورشید با شکوه ، منظره های ابر ، کشتی ها و امواج به تصویر می کشد.

این استعداد کار عظیم نیروی دریایی روسیه را برای وی به ارمغان آورد. او برای آنها تصاویر بی شماری از دریا و کشتی ها را به تصویر کشید - کمیسیونی که باعث می شود درآمد او جریان داشته باشد و ارتباطات مهم او با افراد قدرتمند را به دست آورد.
نفوذ گسترده در سراسر اروپا
آیوازوفسکی در طول 82 سال زندگی خود توانست به طور گسترده سفر کند. یکی از مهمترین مکانها برای وی استانبول در ترکیه امروزی است. وی در آنجا تعدادی کمسیون از سلاطین امپراتوری عثمانی دریافت کرد. بسیاری از نقاشی های او امروز نیز در کاخهای باشکوه حکام سابق عثمانی به نمایش گذاشته شده است.

ارتباط او با ترکان عثمانی با توجه به ارمنی بودن یکی از دردناک ترین انجمن های زندگی او به شمار می رود و در اواخر قرن نوزدهم گروه قومی وی از دست ترک ها دچار یک پاکسازی وحشتناک و خشن می شوند.
آزار نسل کشی
در این زمان ، ایوازوفسکی به سالهای بزرگ سالی خود رسیده بود ، اما او هنوز هم به عنوان یک هنرمند و از نظر سیاسی بسیار درگیر شرایط وحشتناکی بود که بر سر ارامنه هموطنانش افتاد.

او چندین اثر را به تصویر کشید که عذاب مردمش را هنگام وقوع یک نسل کشی نزدیک به تصویر کشید ، که شامل قتل عام حمیدیان 1895 بود.

استفاده باشکوه از نور
نقاشی های ایوان آیازوفسكی به دلیل استفاده بسیار خوب از نور در برابر امواج و كف دریا مشهور است كه هنوز هم باعث می شود منتقدان هنری از چشم ، مهارت و بینش زمانی او شگفت زده شوند. بیشتر نقاشی های او از صحنه های ساحلی بود که با روحیه ای کاملاً عاشقانه عجین شده بود. او نه تنها با هوشمندی نور خورشید را در تعامل با امواج دریا گنجانید ، بلکه همچنین از مهتاب ، آتش ، ابرها ، مه و مه نیز استفاده کرد.

سایر موضوعات مورد علاقه Aivazovsky صحنه هایی از حومه اوکراین بود که شامل کار و فعالیت دهقانان و شهرهای کوچک روستایی بود. وی همچنین صحنه های روستایی را در مناطق دورافتاده استانبول نقاشی می کرد.
علی رغم نبوغ تقریباً شناخته شده و پذیرفته شده وی ، برخی از منتقدان هنری شکایت کرده اند که آیوازوفسکی مضامین خود را به اندازه کافی متنوع نکرده است ، و بسیاری از مناظر دریایی او می توانند تکراری به نظر برسند ، به ویژه پس از مشاهده صدها مورد از آنها. او را ملودراماتیک نیز خوانده اند و شاید او را به بیش از حد بودن داده اند.

آخرین نفوذ
آیوازوفسکی به راحتی پرکارترین نقاش اروپایی با کالیبر بالا در اروپا بود. وی به کمتر از 5 آکادمی معتبر هنری از جمله آکادمی های سن پترزبورگ ، رم ، فلورانس و آمستردام انتخاب شد. با توجه به اینکه این مutesسسات هنری از باشکوه ترین م inسسات هنری جهان بوده و دارای قرن ها سنت هستند ، نمی توان عمق این دستاورد را بیش از حد بیان کرد.

در سالهای بعد ، آیوازوفسکی به عنوان مدرسه هنر در شهر تولد خود ، Feodosiya تأسیس شد. وقتی در سال 1900 در 82 سالگی درگذشت ، 6000 نقاشی حیرت انگیز را پشت سر گذاشت. امروزه بسیاری از این موارد را می توان در سراسر اروپا یافت. همچنین ، آثار آیوازوفسکی در برابر زمان ایستاده اند. برخی از نقاشی های او اخیراً در حراجی های هنری فروخته شده اند و ارزش های کلانی بین 5 تا 10 میلیون دلار دارند.

در سال 1977 توسط یک ستاره شناس شوروی سیارکی به نام وی نامگذاری شد. به آیوازوفسکی در شعری از آنتون چخوف مراجعه شده و حتی تمبرهای پستی به احترام وی در روسیه ، ارمنستان و اوکراین صادر شده است. بنابراین ، ایوان آیازوفسکی هنرمندی است که اکنون می توان او را در زمره "جاودانگان" دانست.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 145 تاريخ : 15 آبان 1399 ساعت: 15:0

در سال 1819 ماریا مراحل اولیه بیماری سل را به نمایش می گذاشت و سلامتی ناکام او باعث شد که خانواده در خانه ای در حومه همپستد در شمال لندن خانه ای اجاره کنند ، جایی که او می تواند هوای تازه پیدا کند. پیش از آنکه تمرکز خود را به آسمان معطوف کند ، کنستانبل شروع به نقاشی روی همپستد هیث کرد. مطالعات ابر او منحصر به فرد است ، ویژگی های لحظه ای آسمان های قابل تغییر را به تصویر می کشد و پدیده های هواشناسی را که با آنها آشنا بود ، به طور دقیق ثبت می کند. در مقابل این طرح های کوچک ، نقاشی های بزرگ و دقیق او برای نمایشگاه ساخته شده بودند. وی این نقاشی ها را بر اساس طرح های روغن و مداد بنا نهاد ، و قبل از نقاشی اثر نهایی ، یک ترکیب را بر روی یک بوم تمام عیار نوشت. پاسبان بیش از این کارهای بزرگ به عنوان شایسته نقاشی بزرگ آکادمیک از آن دوره تلاش کرد. اسب سفید مجموعه ای از نقاشی های بزرگ و پرمخاطب را که به نمایش گذاشت ، از جمله استراتفورد میل در سالهای 20-1819 آغاز کرد. های وین ، یکی از شناخته شده ترین آثار وی ، در سال 1821 ؛ نمایی از Stour در نزدیکی Dedham در سال 1822 ؛ قفل در سال 1824 ؛ و اسب جهشی در سال 1825. همه اینها منظره Stour را نشان می دهند ، اما با از بین بردن ، انگار از طریق حافظه فیلتر شده اند.

تا سال 1824 ، سطوح رنگی Constable به طور فزاینده ای شکسته شده و اثرات نوری را بیان می کند که تجربه فیزیکی طبیعت را برانگیخته می کند. این خصوصیات ، علاوه بر استفاده روزافزون و درخشان او از رنگ ، باعث شده است که بسیاری ، به اشتباه ، کار او را به عنوان پیش درآمد امپرسیونیسم ببینند. او از ثبت جزئیات دقیق محلی خاص دور شد ، تا حدودی به این دلیل که در این دوره در مکان های مختلف طراحی می کرد - مدت کوتاهی در سالزبری در سال 1823 و از 1824 در استراحتگاه ساحلی شیک برایتون ، جایی که خانواده به خاطر سلامتی ماریا و جایی که کنستانبل آخرین سری عالی از طرح های روغن را تهیه کرد. اما مکان های انتزاعی وی و حذف هرگونه نمایندگی کشاورزی را می توان به روشی دیگر خواند. یک رکود اقتصادی پس از جنگ های ناپلئونی به شورش های ارضی منجر شده بود ، و با این وجود کنستانبل ، یک توری وفادار ، ترجیح داد جامعه ای انتزاعی و منظم انگلیس را به تصویر بکشد که از تغییرات صنعتی و اجتماعی پیرامون او دست نخورده بود.
منتقدان در طول دهه 1820 کار او را تحسین می کردند و نقاشی های کنسول را فروخت. او در سال 1824 با نمایش The Hay-Wain در سالن پاریس ، موفقیت های بین المللی را بدست آورد ، جایی که او موفق به کسب مدال طلا شد که توسط پادشاه اهدا شد. تولیدات Constable نیز متنوع است: Chain Pier ، برایتون (27-1826) ، در میان چیزهای دیگر ، مدرنیته شهری را نشان می دهد. در سال 1828 ، ددهام وال ، با تکرار صحنه ای که اولین بار در جوانی او نقاشی شده بود ، وی را برای انتخاب آکادمیک سلطنتی در سال 1829 تضمین کرد ، پستی که به دلیل شخصیت مشهور دشوار او بسیار دیرهنگام بود. این افتخار ، با مرگ ماریا ، عشق بزرگ او و مادر هفت فرزندش ، در سال 1828 خشمگین شد.

سالهای آخر
نامه های کنستانبل در دهه 1830 با بیگانگی و افسردگی همراه است بدون شک با حملات مهمی که هم او و هم معاصر بزرگش ج.م.و. ترنر از اواسط دهه 1820 تحت مجلات قرار گرفت. اگرچه آنها هرگز نزدیك نبودند و رویكردهای كاملاً متفاوتی در زمینه نقاشی منظره داشتند ، كنستبل و ترنر هر دو از سنت نقاش انگلیسی سر جوشوا رینولدز حمایت می كردند. چنین ارتباطاتی با سنت توسط نسل جدیدی از هنرمندان و منتقدان كه ارزشهای خود را در یك جامعه به سرعت در حال توسعه و صنعتی در حال شكل گیری بود ، به طور فزاینده ای منسوخ می شد. با این وجود پاسبان فعال ماند. در سال 1829 وی قلعه هادلی ، تصویری بارز از ویرانی و ویرانی را در آکادمی سلطنتی به نمایش گذاشت. وی در سال 1829 با حکاك دیوید لوكاس همكاری كرد و پس از آثاری كه به عنوان مجموعه چاپی تحت عنوان چشم انداز انگلیسی منتشر شد ، تولید میزوتین كرد.
در مطالعات خود در مورد طبیعت در طول دوره ، کنستانبل از رنگ روغن به آبرنگ و نقاشی بازگشت ، و او طیف وسیعی از کارها را به نمایش گذاشت ، مانند کلیسای جامع سالزبری از Meadows (1831). کنستانبل این نقاشی را خلق کرد ، نقاشی هایی از حی وین مشهور خود نقل کرد ، در حالی که تحریک اصلاحات پارلمانی علیه کلیسا محافظه کارانی مانند خودش را بسیار مضطرب کرد. این وحشت شاید در تغییرات چشمگیر نقاشی در مقیاس تجسم یافته باشد: واگن بسیار بزرگ در کنار خانه ها ظاهر می شود ، اما توسط کلیسای جامع نمایان ، که به طور نمادین محکم و محکم در یک رنگین کمان ، در برابر آسمان طوفانی محکم ایستاده است ، کوتوله می شود.
در سال 1836 کنستانبل آخرین ورودی خود در آکادمی سلطنتی ، سینوتاف را به یاد سر جوشوا رینولدز ، ساخته شده در محوطه تالار کلئورتون ، لستر شیر ، توسط مرحوم سر جورج بومونت ارسال کرد. این اثر برای رینولدز ، پدر هنر انگلیس ، که رابطه اش با سنت پاسبان را احترام می گذارد ، یک افتخار بزرگ بود. به جورج بومونت ، که تأثیر اولیه او را الهام بخشید ؛ و به سامرست هاوس ، محل برگزاری نمایشگاه های آکادمی سلطنتی ، سنگر هنر تاریخی انگلستان ، تا آخرین نمایش 1836. این نقاشی به عنوان قصیده ای مناسب برای دنیای سنتی در حال تبخیر که ارزشهای شخصی و هنری کنستانبل در آن شکل گرفته بود ، خدمت می کرد.
میراث
کانستبل در دوره ای که چشم انداز ژانر غالب در هنر انگلیس بود ، یک نقاش قابل توجه بود. کار او از این جهت منحصر به فرد بود که معمولاً نقاشی مکانهایی را که بین عموم مردم تور یا سایر هنرمندان مشهور بود انتخاب نمی کرد ، بلکه بیشتر در مکانهایی متمرکز بود که با آنها ارتباط خانوادگی داشته یا به دلایل شخصی در آنجا بوده است. و در حالی که دیگر هنرمندان طرح های روغن درست می کردند ، هیچ یک به اندازه گسترده و فشرده این کار را نکردند. چشم اندازهای وی نمایانگر توانایی های گاه حیرت انگیزی در بازنمایی جلوه های طبیعی است - به ویژه در سال های آخر ، اثرات زودگذر و چشمگیر آسمان طوفانی - و همچنین مراقبه ای عمیق و طولانی مدت در مورد واقعیت های روستایی بریتانیا که دچار تحول اقتصادی - اقتصادی گیج کننده ای شده است.
کنستانبل در طول زندگی خود به عنوان یک منظره ساز قابل احترام و قابل توجه به شهرت معقولی دست یافت. پس از مرگ کنستانبل ، خاطرات چارلز رابرت لزلی از زندگی جان کنستانبل (1843) ، بر اساس مکاتبات ویرایش شده کنستانبل ، شهرت وی را گسترش داد ، زندگی خیالی یک هنرمند مخلص و فداکار را که در مبارزه با ناشایستی و عدم درک مبارزه می کرد ، ارائه داد. وفاداری لزلی به دوستش بود که شاید باعث شود او در مورد بسیاری از ویژگی های کم نظیر کنستانبل نگاه کند. در اوایل قرن بیستم ، هنگامی که نیاز محققان به یافتن پیشینیان انگلیس در امپرسیونیسم منجر به تأکید بیش از حد بر اسکچ های روغن وی شد ، کار کنستانبل مورد بررسی مجدد قرار گرفت. در اواخر قرن بیستم ، یک ارزیابی مجدد که بیشتر در عوامل تاریخی بنا شده است ، انجام شد ، منطقه ای که همچنان مورد بحث است. در حالی که برخی سعی کرده اند مناظر کنستبل را در متن معاصر خود جابجا کنند و اظهار داشته اند که اینها آثار هنری پیچیده ای هستند که غالباً دارای محتوایی عمیقاً سیاسی هستند ، دیگران ترجیح داده اند که آنها را مجسم کننده یک "انگلیسی بودن" عالی بدانند. این واقعیت که بحث ادامه دارد ، ادامه حیات این مناظر را تأیید می کند.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 154 تاريخ : 14 آبان 1399 ساعت: 15:0

جان کنستانبل ، (متولد 11 ژوئن 1776 ، شرق برگولت ، سافولک ، انگلیس - درگذشت 31 مارس 1837 ، لندن) ، چهره اصلی در نقاشی منظره انگلیسی در اوایل قرن نوزدهم. وی بیشتر به خاطر نقاشی هایش در حومه انگلیس ، به ویژه نقاشی هایی که نمایانگر دره بومی او از رودخانه استور ، منطقه ای است که به "کشور پاسبان" معروف شد ، شهرت دارد.
آغازین
کنستانبل پسر یک آسیاب و بازرگان ثروتمند که صاحب یک خانه قابل توجه و مزرعه کوچک بود ، در یک دهکده کوچک سافولک پرورش یافت. پیرامون دوران کودکی و درک او از اقتصاد روستایی بعداً در کارهای وی برجسته است. همانطور که در سال 1821 می نوشت ، "من باید مکانهای خودم را به بهترین وجه نقاشی کنم ..." پسر بی دقتی "خود را به تمام آنچه در کرانه های Stour نهفته است مرتبط می کنم."

منظور از پاسبان این بود که وارد شغل پدرش شود ، اما ، پس از ملاقات با خبره معروف سر جورج بومونت در سال 1795 ، و سپس دایره ای از عتیقه جویان و متخصصان در ادمونتون در سال 1796 ، وی الهام گرفت که هنر را دنبال کند. در فوریه 1799 وی خود را به آکادمیسین با نفوذ جوزف فارینگتون معرفی کرد و در ماه مارس با تأیید کینه پدرش وارد مدارس معتبر آکادمی سلطنتی شد. در آن زمان ، آکادمی های هنری بر نقاشی تاریخ به عنوان مناسب ترین موضوع برای دانشجویان خود تأکید می کردند ، اما از همان ابتدا کانستبل علاقه خاصی به منظر نشان می داد.
در سال 1802 كنستبل از پایداری پست ارشد طراحی در یك آكادمی نظامی خودداری كرد تا بتواند خود را وقف نقاشی منظره و تحصیل مستقیم طبیعت در حومه انگلیس كند. در همان سال او برای اولین بار کارهای خود را در آکادمی سلطنتی به نمایش گذاشت. با وجود برخی اکتشافات اولیه در روغن ، در بخش اول این دهه او ترجیح داد از آبرنگ و رسانه های گرافیکی در مطالعات خود درباره طبیعت استفاده کند. وی در خلال سفر به منطقه معروف دریاچه در پاییز 1806 مطالعات خوبی را در این رسانه ها انجام داد ، اما نمایشگاه های وی در این زمینه در هر دو سال 1807 و 1808 در جلب توجه عمومی ناموفق بود.

با اشتراک خود از نسخه اول 1768 ما به محتوای منحصر به فرد دسترسی پیدا کنید.
امروز مشترک شوید
بلوغ زودرس
اگرچه در این دوره در لندن مستقر بود ، اما كنستانبل مرتباً برای تهیه نقشه از مكان اصلی خود شرق برگولت بازدید می كرد. (در یك چنین اقامتی در سال 1809 ، او عاشق ماریا بیكنل شد ، كه به ملاقات پدربزرگش ، رئیس دانشگاه می رفت.) پاسبان از سال 1808 به طور منظم در روغن ترسیم می كرد و تا سال 1810 به زبردستی فوق العاده ای با این رسانه دست یافت (او در آینده اغلب با طرحهای روغن وی همراه خواهد بود). هنر او در این زمان بسیار بیشتر متمرکز شد: طرح های وی یا مطالعات گسسته بودند ، یا متناسب با رویه دانشگاهی ، آنها برای آماده سازی نقاشی های پیش ساخته سلطان ساخته شده بودند. مهمترین نقاشی بزرگ نقش برجسته در آن دوره Dedham Vale: Moing (1811) بود ، که در اثر ازدواج ، اثر ناتورالیستی را در صحنه ای که مطابق با معیارهای دانشگاهی توسط کلود لورن ، نقاش فرانسوی قرن 17 ساخته شد ، مشاهده کرد.
در سپتامبر 1811 کنستانبل نزد یک دوست خانوادگی قدیمی ، اسقف سالزبری در سالزبری اقامت گزید و به برادرزاده اسقف ، جان فیشر نزدیک شد. نامه نگاری آنها یک منبع بسیار آموزنده در مورد هنر کنستانبل است: او اهداف و آرزوهای خود را توضیح می دهد ، صریح و گاه پرخاشگرانه به انتقاد معاصر واکنش نشان می دهد ، و خود را محرمانه ، جاه طلب و طعمه ایجاد اعتماد به نفس در خود می داند.

در این دوره ، خانواده بیکنل به او فشار می آوردند تا رابطه خود را با این هنرمند مبارز پایان دهد و خواستگاری او با او مجبور شد به طور مخفیانه مخفی شود. کنستانبل با کار در شرق Bergolt از این حواس پرتی راحت شد و تا سال 1814 ، با Boatbuilding و The Stour Valley و Dedham Village ، در حال نقاشی نقاشی های تابلو نقاشی در فضای باز بود. کانستبل در آثار خود از این دوره ، مانند فلاتفورد میل (1816) ، دقت قابل توجه لمس و دقت را در توصیف ، قابل مقایسه با مناظر معاصر جورج رابرت لوئیس و جان لینل نشان داد. شمایل نگاری وی سنتی بود و تداوم و ثبات زندگی در کشور انگلیس را جشن می گرفت. کنستانبل ثبات تلخ و شیرین خود را هنگامی بدست آورد که با مرگ پدرش در سال 1816 ، وی ارثی دریافت کرد که به وی امکان استقلال مالی برای ازدواج با ماریا را می داد.
لندن
در سال 1817 کنستانبل یک لندن نشین مستقر بود و با تولد پسرش جان در دسامبر ، پدر شد. با حمایت خانواده ، شناخت حرفه ای ضروری شد. برای دستیابی به این هدف ، او در مقیاس وسیعی شروع به نقاشی کرد و صحنه 1.9 متری (6.2 فوت) Stour اسب سفید ، که او در نمایشگاه آکادمی سلطنتی 1819 نشان داد ، توجه عمومی را به خود جلب کرد ، تأیید انتقاداتی را ایجاد کرد و کمک کرد تا انتخابات او به عنوان دانشیار آکادمی سلطنتی تبدیل شود.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 274 تاريخ : 13 آبان 1399 ساعت: 15:0

در حقیقت بروگل اکتشافات خود را در این زمینه گسترش داد. او در کنار ترکیبات کوهستانی خود ، شروع به کشیدن جنگل های حومه کرد. سپس به روستاهای فلاندی و در سال 1562 به مناظر شهری با برج ها و دروازه های آمستردام روی آورد.
علاقه مضاعف به چشم انداز و موضوعاتی که نیاز به نمایش چهره های انسانی دارند ، اغلب به طور مشترک ، نقاشی هایی را نشان می دهد که بروگل پس از بازگشت از ایتالیا به تعداد بیشتری تولید می کند. تمام نقاشی های او ، حتی نقاشی هایی که در آنها چشم انداز به عنوان ویژگی غالب ظاهر می شود ، دارای برخی مطالب داستانی هستند. برعکس ، در مواردی که در درجه اول روایی هستند ، تنظیم منظره اغلب بخشی از معنا را به همراه دارد. به جز سالهای 1558 و 1561 ، نقاشیهای تاریخ دار از هر سال باقی مانده اند. در این دهه ازدواج بروگل با مایکن کوکه در کلیسای Notre-Dame de la Chapelle در بروکسل در سال 1563 و انتقال وی به آن شهر ، که در آن مایکن و او مادر زندگی می کردند. محل اقامت وی ​​اخیراً مرمت و به موزه بروگل تبدیل شد. با این حال ، در مورد صحت شناسایی تردید وجود دارد.
در بروکسل ، بروگل بزرگترین نقاشی های خود را تولید کرد ، اما فقط تعداد کمی از نقاشی ها را برای حکاکی انجام داد ، زیرا ممکن است پس از ترک بروگل از آنتورپ ، ارتباط با Hiëronymus Cock کمتر شود. دلیل دیگر تمرکز روی نقاشی شاید موفقیت روزافزون وی در این زمینه بوده است. از جمله حامیان وی Antione Perrenot Cardinal de Granvelle ، رئیس شورای دولت در هلند بود ، که ژاک ژونگیلینک مجسمه ساز در کاخ وی استودیو داشت. او و بروگل همزمان به ایتالیا سفر کرده بودند ، و برادرش ، نیکلاس ، یک مجموعه دار ثروتمند آنتورپ ، بزرگترین حامی بروگل بود ، تا سال 1566 16 نقاشی خود را خریداری کرد. آبراهام اورتلیوس یکی دیگر از حامیان وی بود که در یک آگهی ترحیم به یاد ماندنی ، بروگل را کاملترین هنرمند قرن خواند. بیشتر نقاشی های او برای مجموعه داران ساخته شده است.
بروگل در سال 1569 درگذشت و در نوتردام د لا چاپل در بروکسل به خاک سپرده شد.
تکامل هنری و وابستگی ها
علاوه بر بسیاری از نقاشی ها و حکاکی های بروگل ، 45 نقاشی معتبر از یک خروجی بسیار بزرگتر که اکنون از دست رفته اند ، حفظ شده است. از این تعداد ، حدود یک سوم در موزه Kunsthistorisches وین متمرکز شده اند ، که نشان دهنده علاقه شدید شاهزادگان هابسبورگ در قرن 16 و 17 به هنر بروگل است.
بروگل در نخستین آثار برجای مانده خود ، به عنوان یك هنرمند منظر ، مدیون اما منسوب به سنت منظره فلاندی قرن شانزدهم ، و همچنین تیتیان و سایر نقاشان مناظر ونیزی ظاهر می شود. پس از بازگشت از ایتالیا ، او به ترکیبات چند فیگور روی آورد ، نمایندگی از جمعیتی که به راحتی در سراسر تصویر قرار می گیرند و معمولاً از بالا دیده می شوند. در اینجا نیز می توان پیشینیان را در هنر Hiëronymus Bosch و سایر نقاشان نزدیک به زمان بروگل مشاهده کرد.
در سالهای 1564 و 1565 ، با توجه به طلسم هنر ایتالیا و به ویژه رافائل ، بروگل تعداد ارقام را به شدت كاهش داد ، تعداد اندكی بزرگتر و در یك فضای بسیار باریك با هم قرار گرفتند. با این حال ، در سال 1565 ، او با سریال مشهور معروف به "کارگران ماه ها" دوباره به منظره روی آورد. در پنج مورد از آنها که باقی مانده است ، او چهره ها را به خطوط بزرگ منظره تابع می کند. بعداً دوباره جمعیتی ظاهر می شود که در گروههای متراکم متراکم قرار می گیرد.
آخرین کارهای بروگل اغلب علاقه وافری به هنر ایتالیا نشان می دهد. آرایش فضایی مورب ارقام موجود در عروسی دهقان ، ترکیبات ونیزی را به یاد می آورد. اگرچه به دهقانان تبدیل شده است ، اما چهره هایی از این دست مانند دهقان و پرنده نستر (1568) چیزی از عظمت میکل آنژ دارند. در آخرین آثار ، دو گرایش ظاهر می شود: از یک طرف ، یادبود ترکیبی و ساده سازی بیش از حد چهره ها ، و از سوی دیگر ، کاوش در کیفیت بیانگر حالات مختلف منتقل شده توسط چشم انداز. روند سابق در شکارچیان در برف (1565) ، یکی از نقاشی های زمستانی او ، مشهود است. مورد دوم در فضای تابناک و آفتابی مجوز در چوبه دار و در شخصیت تهدیدآمیز و مهیب طوفان در دریا دیده می شود ، اثری ناتمام ، احتمالاً آخرین نقاشی بروگل.
علاقه ای به مشاهده آثار انسان نیز نداشت. او که با دقت تقریباً علمی به تمام جزئیات اشاره می کرد ، کشتی ها را در چندین نقاشی و در یک سری حکاکی ها با دقت زیادی ارائه داد. وفادارترین تصویر از عملیات ساختمانی معاصر در دو نقاشی برج بابل (یکی در سال 1563 ، دیگری بدون تاریخ) نشان داده شده است. برج روتردام بابل یکی دیگر از ویژگی های هنر بروگل را نشان می دهد ، علاقه وسواسی به ارائه حرکت. این مشکلی بود که او دائماً با آن آزمایش می کرد.
در نقاشی روتردام ، حرکت به یک جسم بی جان منتقل می شود ، به نظر می رسد برج به صورت چرخشی نشان داده شده است. حتی با شگفت انگیزتر ، در The Magpie on the Gallows ، چوبه دار ظاهراً در رقص دهقانان شرکت می کند که در کنار آنها نشان داده شده است.

 

چندین نقاشی از رقص های دهقانی نمونه های بارزی است و برخی دیگر که کمتر آشکار هستند ، نمایش های فرایندی در راه به سمت گورخر و در "تبدیل سنت پل" است. کار دوم همچنین حرکتی از چهره ها را از طریق مناطق دائما در حال تغییر مناطق کوهستانی منتقل می کند. این احساس ابتدا در نقاشی های اولیه کوه و بعداً به شکل متفاوت در پرواز به مصر (1563) ظاهر شد. به نظر می رسد بروگل در اواخر زندگی خود مجذوب مسئله ریزش چهره شده است. تحصیلات وی در بازپرداخت مراحل متوالی سقوط در «مثل کورها» به اوج آنها رسید. وحدت کامل فرم ، محتوا و بیان ، این نقاشی را به عنوان نقطه اوج هنر اروپا نشان می دهد.

پیتر بروگل بزرگ: برج بابل
پیتر بروگل بزرگ: برج بابل
برج بابل ، نقاشی رنگ روغن توسط پیتر بروگل بزرگ ، 1563 ؛ در موزه Kunsthistorisches ، وین.
با مجوز از موزه Kunsthistorisches ، وین

موضوع ساخته های بروگل طیف وسیعی را تحت تأثیر قرار می دهد. علاوه بر مناظر ، مجموعه آثار وی شامل صحنه های متعارف کتاب مقدس و مثلهای مسیح ، موضوعات اسطوره ای مانند منظره با سقوط ایکاروس (دو نسخه) و تصاویر گفته های ضرب المثل در ضرب المثل های هلند و چندین نقاشی دیگر است. تصنیف های تمثیلی او غالباً دارای یک شخصیت مذهبی است ، زیرا این دو مجموعه حکاکی شده "رذایل" (1556-57) و "فضایل" (1559-60) هستند ، اما شامل هجوهای ناشایست اجتماعی نیز می شوند. صحنه های زندگی دهقانی به خوبی شناخته شده است ، اما تعدادی از موضوعاتی که طبقه بندی آنها آسان نیست شامل جنگ بین کارناوال و روزه (1559) ، بازی های کودکان (1560) و دال گریت ، معروف به دیوانه مگ (1562) است.

اخیراً نشان داده شده است كه بسیاری از آثار بروگل چقدر نزدیك به عقاید اخلاقی و مذهبی دیرك كورنهرت است ، كه در نوشته های وی درباره اخلاق رویكرد منطقی و منطقی نشان داده شده است. او طرفدار مسیحی عاری از تشریفات ظاهری فرقه های مختلف ، کاتولیک روم ، کالونیست و لوتری بود ، که وی را بی ربط رد کرد. در عصر درگیری های تلخ ناشی از عدم تحمل مذهبی ، Coohert خواستار مدارا شد. البته بروگل ، ضعف انسان را به صورت كلی تر ، با بخل و حرص و طمع به عنوان اهداف اصلی انتقاد خود ، كه با ابتكار در حکاکی نبرد بین کیسه های پول و جعبه های محکم بیان می شد ، از بین برد. این می تواند مطابق با نظرات Coohert باشد ، که اجازه می داد در ظاهر در عبادت های قدیمی شرکت کرده و حمایت از کاردینال دو گرانول را بپذیرید.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 214 تاريخ : 12 آبان 1399 ساعت: 15:0

پیتر بروگل دی اودر یا بوئرن بروگل ، بروگل همچنین بلژیک یا بروگل را هجی كرد ، (متولد حدود 1525 ، احتمالاً بردا ، دوك برابانت [هم اكنون در هلند] - درگذشته 5/9 سپتامبر 1569 ، بروکسل [اکنون در بلژیک]) ، بزرگترین نقاش فلاندی قرن شانزدهم ، که مناظر و صحنه های پرتحرک و اغلب شوخ زندگی دهقانیان به ویژه مشهور است. از آنجا که بروگل بسیاری از آثار خود را امضا و تاریخ گذاری کرده است ، می توان سیر تکامل هنری وی را از مناظر اولیه ، که در آنها با سنت منظره فلاندی قرن 16 میلادی ارتباط نشان می دهد ، تا آخرین آثار خود ، که ایتالیایی هستند ، جستجو کرد. وی تأثیر زیادی بر نقاشی در کشورهای پایین داشت و از طریق پسرانش جان و پیتر نیای سلسله ای از نقاشان شد که تا قرن هجدهم زنده ماندند.


"ستایش چوپانان" نوشته آندره مانتگنا در موزه هنر متروپولیتن ، 1450.
مسابقه بریتانیکا
این یا آن؟ نقاش در مقابل معمار
یوهان لوکاس فون هیلدبرانت
زندگی
درباره زندگی وی اطلاعات کمی وجود دارد. براساس هل شیلدربوك (كتاب نقاشان) از كارل ون ماندر ، كه در سال 1604 در آمستردام منتشر شد (35 سال پس از مرگ بروگل) ، بروگل نزد پیتر كوك ون آلست ، هنرمند برجسته آنتورپ كه در بروكسل مستقر بود ، شاگردی می كرد. کوکه رئیس یک کارگاه بزرگ ، مجسمه ساز ، معمار و طراح ملیله و شیشه های رنگی بود که به ایتالیا و ترکیه سفر کرده بود. اگرچه آثار اولیه برجل هیچ وابستگی سبکی به هنر ایتالیایی کوک نشان نمی دهد ، اما می توان در سالهای بعد ، به ویژه پس از سال 1563 ، زمانی که بروگل با مایکن دختر کوک ازدواج کرد ، ارتباط با ترکیبات کوک را تشخیص داد. در هر صورت ، کارآموزی با کوک نشان دهنده تماس اولیه با یک محیط انسانی است. از طریق کوک ، بروگل به طور غیر مستقیم با سنت دیگری نیز پیوند خورد. همسر کوک ، ماریا ورهولست بسمرز ، نقاشی بود که به خاطر کار در آبرنگ یا مزاج ، سوسپانسیون رنگدانه ها در زرده تخم مرغ یا یک ماده چسبناک روی پارچه مشهور بود. این روش به طور گسترده در زادگاهش مچلن (مالین) مورد استفاده قرار گرفت و بعداً توسط بروگل استفاده شد. همچنین در آثار هنرمندان مکلن است که اولین بار مضمون تمثیلی و دهقانی ظاهر می شود. این افراد ، غیر معمول در آنتورپ ، بعدا توسط بروگل درمان شدند. در سال 1551 یا 1552 ، بروگل در سفر هنرمند عادی شمالی به ایتالیا ، احتمالاً از راه فرانسه ، به راه افتاد. از چندین نقاشی ، نقاشی و حکاکی موجود می توان نتیجه گرفت که او فراتر از ناپل به سیسیل سفر کرده است ، احتمالاً تا پالرمو ، و اینکه در سال 1553 مدتی در رم زندگی می کند ، جایی که با یک مینیاتوریست مشهور ، جولیو کلوویو کار می کند ، یک هنرمند بسیار تحت تأثیر میکل آنژ و بعداً حامی جوان ال گرکو بود. موجودی املاک کلوویو نشان می دهد که او صاحب تعدادی نقاشی و نقاشی توسط بروگل و همچنین یک مینیاتور ساخته شده توسط این دو هنرمند با همکاری بوده است. در سال 1553 در روم بود که بروگل اولین نقاشی امضا شده و تاریخ دار خود را با عنوان "منظره با مسیح و رسولان در دریای طبریه" تولید کرد. چهره های مقدس این نقاشی احتمالاً توسط Maarten de Vos ، نقاش از آنتورپ که در آن زمان در ایتالیا کار می کرد ، انجام شده است.

اولین آثار برجای مانده ، از جمله دو نقاشی با مناظر ایتالیایی که در سفر به جنوب ترسیم شده و به تاریخ 1552 مورخ است ، مناظر است. تعدادی از نقاشی های مناطق آلپ ، که بین سالهای 1553 تا 1556 تولید شده اند ، نشان دهنده تأثیر بسیار زیاد تجربه کوه در این مرد از کشورهای کم است. به استثنای احتمالاً ترسیم یک دره کوه توسط لئوناردو داوینچی ، مناظر حاصل از این سفر در هنر اروپا برای ارائه عظمت غالب کوههای بلند تقریباً بدون موازی هستند. تعداد بسیار کمی از نقاشی ها در محل انجام شده است و چندین مورد نیز پس از بازگشت بروگل ، در تاریخ نامعلوم ، به آنتورپ انجام شده است. اکثریت قریب به اتفاق ، ترکیبات رایگان ، ترکیب نقوش طراحی شده در سفر به کوه های آلپ است. برخی از آنها به عنوان طرح هایی برای حکاکی های سفارش شده توسط Hiëronymus Cock ، یک حکاکی و برجسته ترین ناشر چاپ آنتورپ در نظر گرفته شده است.
بروگل تا آخرین سالهایش برای كوك كار می كرد ، اما از سال 1556 به بعد ، به طور كافی شگفت آور ، روی موضوعات هجوآمیز ، تعلیمی و اخلاقی تمركز كرد ، كه غالباً به شیوه خارق العاده یا گروتسك Hiëronymus Bosch انجام می شد ، تقلیدهایی از آثار وی بسیار محبوب بود زمان. سایر هنرمندان به تقلید کم وبیش نزدیک از بوش راضی بودند ، اما ابتکار بروگل طرح های او را بالاتر از تقلید صرف کرد و او به زودی راه هایی برای بیان عقاید خود به روشی کاملاً متفاوت یافت.
سایر هنرمندان به تقلید کم وبیش نزدیک از بوش راضی بودند ، اما ابتکار بروگل طرح های او را بالاتر از تقلید صرف کرد و او به زودی راه هایی برای بیان عقاید خود به روشی کاملاً متفاوت یافت. شهرت اولیه او به چاپهایی بود که پس از چنین طراحی هایی توسط Cock منتشر شد. اما موضوع جدید و علاقه به شکل انسانی منجر به کنارگذاشتن چشم انداز نشد.

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 138 تاريخ : 11 آبان 1399 ساعت: 15:0